متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان مهره‌ی مات | م . صالحی کاربر انجمن یک رمان

م .صالحی

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
821
پسندها
7,756
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #241
سارا مردد پرسید:
- نمی خوای خانواده‌ت از زنده بودن تو چیزی بفهمن؟
- من یه بار واسه‌شون مردم و تموم شدم، اگه چیزی از این موضوع بفهمن فقط درداشون رو بیشتر می‌کنه .
- می‌تونم حال مادری بفهمم که بچه ش رو می‌دزدن و چند ماه بعد چند تا تکه استخوون واسه ش بردن و گفتن این بچه ت. حتم بدون این موضوع هنوز برای اون مادر تموم نشده و هیچ وقت نخواهد شد.
آرش بعد از تاملی گفت:
- چندبار از دور دیدمش. حسی که به دیبا داشتم به اون نداشتم. دیبا به اندازه‌ی همه عمرم واسه‌م مادری کرد. حتی بیشتر از آرمین برای من مادر بود.
- محبت دیبا رو منکر نمی‌شم اما مادر خودت هم...
آرش دستش را به علامت سکوت بالا آورد و گفت:
- کافیه سارا، کافیه. ما به هم قول داده بودیم در رابطه با این موضوع حتی با هم صحبت نکنیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

م .صالحی

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
821
پسندها
7,756
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #242
سرهنگ گفت: این آدم که اون سر دنیا زندگی می‌کنه پس حتمی توی ایران یه کسایی را داره که اون شی را واسه ش خریدن؟
- با اداره آگاهی خراسان جنوبی صحبت کردیم قراره اطلاعاتی در اختیارمون بذارن. اون چند تا دیگه جواهر هم گویا یه انگشتر و یه گردنبند دیگه و چندتا سکه بوده هنوز توی ایران و بین قاچاقچی‌های عتیقه، داره دست به دست می‌شه اگه اینا رو بگیریم می تونیم سرنخ بقیه رو هم پیدا کنیم.
سرهنگ پرسشگر گفت:
- اشکانیان، یعنی چند صد سال قبل؟
- یه چیزی حدود 2250 سال قبل. سرهنگ شما قبلاً توی زمینه ی قاچاق عتیقه کار نکردید؟
- نه فقط مواد مخدر، این نصیر هم قاچاقچی مواد مخدر بود. نه تنها اسمش بلکه حیطه کاریش هم عوض کرده ، گویا مهمونش اومد.
امین نیم نگاهی به آنها انداخت و گفت:
- حتما از آدمای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

م .صالحی

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
821
پسندها
7,756
امتیازها
22,273
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #243
وکیلش هم برخواست و به جانب آرش آمد و گفت:
- سلام آرش.
و نیم نگاهی به سارا انداخت و بعد دوباره به چشمان آرش چشم دوخت و گفت:
- اومده بودم بهتون بگم که مشکل رفتنتون حل شد. برای فردا صبح بلیط دارید به مقصد استرالیا.
و مدارکی از کیفش بیرون کشید و به سمت آرش گرفت. آرش مدارک را گرفت و نگاهی انداخت و گفت:
- متشکرم، کی برمی گردید انگلیس؟
- منم برای فردا بلیط دارم، خب اگه دیگه با من کاری ندارید من برم.
آرش با او دست داد و تا دم در همراهیش کرد وقتی به سالن برگشت سارا با دلخوری گفت:
- تو که از این وکیل خوشت نمیاد چرا استخدامش کردی؟
- من برای کار خوبش استخدامش کردم. قبلا هم بهت گفتم اصلا خوشم نمیاد با این آدم بشینی و هر و کر کنی.
- وقتی اومد خدمتکاره در رو روش باز کرد. من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا