- ارسالیها
- 821
- پسندها
- 7,756
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #21
چون ترم اول بودند بیشتر کلاسهایشان مشترک بود، کلاس نسبتاً شلوغ بود و جایی هم برای نشستن نبود.
هر چهار نفر به طرف ته کلاس به راه افتادند. همینطور از بین دو ردیف صندلیها میگذشتند. اما یکی از پسرهای که سر ردیف نشسته بود با شیطنت از عمد پایش را جلوی پای آرمین گرفت و آرمین که حواسش نبود به زمین خورد و شلیک خندهها توی کلاس بلند شد.
آرمین با خشم به پسری که این کار را کرده بود و خودش را زده بود به بیخیالی نگاه کرد و از جا برخاست. لباسهایش را تکاند و چون خیلی عصبانی بود به زبان انگلیسی فحشی داد
همان پسر با تعجب رو برگرداند و گفت:
- بله؟
محسن جلو آمد و آرام به آرمین گفت:
- کوتاه بیا آرمین.
اما آرمین عصبانی و با خشم به زبان انگلیسی خطاب به آن پسر گفت:
- حسابت رو میرسم.
همان پسر باز...
هر چهار نفر به طرف ته کلاس به راه افتادند. همینطور از بین دو ردیف صندلیها میگذشتند. اما یکی از پسرهای که سر ردیف نشسته بود با شیطنت از عمد پایش را جلوی پای آرمین گرفت و آرمین که حواسش نبود به زمین خورد و شلیک خندهها توی کلاس بلند شد.
آرمین با خشم به پسری که این کار را کرده بود و خودش را زده بود به بیخیالی نگاه کرد و از جا برخاست. لباسهایش را تکاند و چون خیلی عصبانی بود به زبان انگلیسی فحشی داد
همان پسر با تعجب رو برگرداند و گفت:
- بله؟
محسن جلو آمد و آرام به آرمین گفت:
- کوتاه بیا آرمین.
اما آرمین عصبانی و با خشم به زبان انگلیسی خطاب به آن پسر گفت:
- حسابت رو میرسم.
همان پسر باز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش