متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه پرنسس‌های مدرن | Melina کاربر انجمن یک رمان

داستان جالبه؟

  • خیلی جالبه، ادامه بده

    رای 13 100.0%
  • خوبه، قشنگه

    رای 0 0.0%
  • اصلا خوب نیست، دوستش ندارم

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    13
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد داستان: ۲۳۸
ناظر: Z Mahyar.A_W

نام داستان کوتاه: پرنسس‌های مدرن
نویسنده: Melina(مبینا.ج)
ژانر: #فانتزی ، #ماجراجویی

629219_d8dba5fcf6dee0dc623f9fad09b44fc7.jpg

خلاصه: همگی پرنسس‌های والت دیزنی را می‌شناسید، این داستان راجع‌به یک دبیرستان به نام «لاندمارک» است که تمامی پرنسس‌های دیزنی به علاوه شخصیت‌های دیگر درونش زندگی می‌کنند.
ماجرای داستان از یک حواس‌پرتی ساده شروع می‌شود و شما اگر خیلی باهوش باشید، می‌توانید حدس بزنید کی ماجرا را آغاز نمود؟

نام فصل‌ها:
فصل اول: کتابی برفراز خطر
فصل دوم: راز مخفی لاندمارک
فصل سوم: رویای بیگانه
فصل چهارم: یک جادوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,438
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • #2
IMG_20230111_234636_553.jpg
"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡

برای انتخاب ژانرِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سالخورده و گربه اش

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
«لاندمارک¹» کلمه‌ای به معنی «سرنوشت‌ساز» است. این کلمه، اسم دبیرستانی است که شخصیت‌های انیمیشن‌های شرکت دیزنی، در آن زندگی می‌کنند اما یک تفاوت با آن داستان‌هایی که ما شنیدیم وجود دارد و تفاوتش این است که این پرنسس‌ها به روزند! درسته، آن‌ها مثل خودمان لباس می‌پوشند، وسیله‌های الکترونیکی دارند و شاید حتی باورتان نشود، اما ممکن است بیشتر از خود ما پیشرفته باشند! و اما چیزی که در این بین هیچ تغییری نکرده، قدرت‌های جادویی‌شان است.
به جز لاندمارک، دبیرستان دیگری هم به نام «اویل‌مارکر²» که به معنی «نشان‌گر شر و شرارت» است؛ البته این دبیرستان بسیار با قبلی تفاوت دارد. این دبیرستان برای شخصیت‌های بد و شرور داستان‌های دیزنی‌ست. آن‌ها همانند پرنسس‌ها به روزند اما قدرت‌هایشان را نیز دارند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #4
فصل اول: کتابی برفراز خطر


السا درحالی‌که آشفته و هراسان در اتاق قدم می‌زد و طول اتاق را با قدم‌هایش احاطه می‌نمود، همان‌طور که به دنبال چیزی جست‌و‌جو می‌کرد، خطاب به آنا با صدای رسایی گفت:
- آنا! امشب جشن برگزار می‌شه، فیلم رو می‌تونی یه وقت دیگه هم ببینی. الان بلند شو و آماده کن.
آنا با صدای السا هدفونش را از گوش‌هایش جدا کرده و بر روی تخت که پارچه‌ای ابریشمی و زیبنده داشت، انداخت. درحالی‌که روی تخت چهار زانو نشسته بود، دراز کشید و با نرمش، بدن خشک شده‌اش را از آن وضع خارج کرد. همان‌گونه که قولنج انگشتانش را می‌شکست، متوجه آشفتگی خواهرش شد. با نگرانی پرسید:
- السا چیزی گم کردی؟ چرا این‌قدر نگرانی؟
السا با گفته‌ی آنا، هول شد اما سریع و پریشان پاسخ داد:
- اوه آنا! من کتابی که دیروز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #5
بألاخره به سالنی که خانم بتی در آن مشغول کار بود، رسیدند. السا دست مشت شده‌اش را بالا می‌برد و به آرامی بر در خوش‌رنگ و کنده‌کاری شده می‌کوبد.
در گشوده می‌شود، السا و آنا درون سالن زیبا می‌شوند و با دیدن پرنسس‌های دیگر که مشغول آراستن خود به وسیله پری‌های کوچک هستند، ابتدا کمی متعجب شدند؛ اما آن‌قدر عجیب نبود، به هر حال آن‌ها نیز باید خود را برای جشن آماده و آراسته می‌ساختند.
کف سالن با نقش‌های زیبایی تزیین شده بود و رنگ دیواره‌های سالن به رنگ صورتی‌ای بسیار ملایم و کم‌رنگ بود. چندین اتاق پرو در سالن قرار داده شده بود و آن‌جا از وجود لباس‌های گوناگون و زیورآلات زیبنده همچو الماسی می‌درخشید و چشم‌ها را محسور خود می‌نمود.
السا و آنا به پرنسس‌هایی که آن‌جا حضور داشتند، سلام کردند. سیندرلا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #6
پس از تشکری فراوان، آن دو از آن‌جا خارج شده و در کنار یکدیگر، مشغول گام برداشتن در راهرو به سوی اتاق آرایش شدند.
هنگامی که به آن‌جا رسیدند، آنا دسته‌ی طلایی و براق در را میان دستانش محاصره کرده و به آرامی در را گشود. هر دو داخل شدند.
اتاق نسبتاً بزرگی بود و در قسمتی از اتاق میزهای کوچیکی مخصوص به هر پرنسس با صندلی های مخصوص به خودش گذاشته بود و برای هر پرنسس آینه هایی روی دیوار نصب شده بود و روی میزها تمام وسایل آرایش قرار داشت .جالب این بود که بالای آینه ها نزدیک به سقف دکوراسیون کوچکی وجود داشت که هر یک از پرنسس ها داخل آن چیزی گذاشته بودند.
روی صندلی مخصوص به خودم نشستم که پشتش نوشته شده بود السا. نگاهی به عروسک اولاف که آنا وقتی بچه بودیم بهم داده بود انداختم. لبخندی زدم و دستم را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #7
حالا نوبت موهام بود. اول همه موهام رو به طرف چپ سرم جمع کردم و دم اسبی یک طرفه بستم. بعد دو قسمتش کردم و به صورت تیغ ماهی بافتمش و... خلاصه موهام رو بافت یک طرفه مدل ماهی کردم و در آینه به خودم نگاه کردم. خیلی بهم می اومد. سرم را به سمت آنا چرخوندم که ناگهان در باز شد و تقریبا همه پرنسس ها وارد شدند. از این کار، من و آنا شوکه شدیم. آنا با دیدن من از شوک در اومد و با هیجان گفت: وای السا!چقدر زیبا شدی!
خندیدم و گفتم: تو هم همینطور.
آنا زیاد آرایش نکرده بود فقط یه رژلب سرخ زده بود و برای سایه چشم از رنگ زرد استفاده کرده بود و کمی هم رژگونه زده بود. آنا دفتر مدل موها رو برداشت و به من نشان داد و گفت: نمی دونم کدوم رو انتخاب کنم، کمکم می کنی السا؟
لبخندی زدم و گفتم: معلومه!
و بعد به مدل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #8
با تمام توان دویدم. اگه کتاب به دست افراد شرور بیفته، دیگه راهی برای فرار از جنگ نیست!
کتاب تنها قفلی هست که جادوگر ها و افراد شرور داستان ها از جایی که می خواهند می تونند خارج شوند یعنی از دبیرستان ترسناک و وحشت آور خودشون ایول ماکر!
***
ایول ماکر: به معنی شرارت ساز
***
همش تقصیر منه اگه حواسم بیشتر جمع بود و جعبه ام رو برمی داشتم این اتفاق نمی افتاد.
بلاخره به بالکن رسیدم و وقتی کسی را ندیدم نفس عمیقی کشیدم و اطراف را نگاه کردم و پس از چند ثانیه جعبه رو دیدم. با دیدنش هوفی کشیدم و برداشتمش و بازش کردم ولی کتابی توش نبود، در واقعه هیچی توش نبود. اون موقع بود که متوجه شدم کسی کتاب رو برداشته و جنگ آغاز شده!
***
آنا با دیدنم گفت: السا حالت خوبه؟
با صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #9
صورت خشمگین و عصبانی مدیر را می تونستم ببینم.
- تو با این کارت همه رو به دردسر انداختی السا؛ از تو یکی انتظار نداشتم!
مجبور شدم همه چیز را به مدیر بگم. سرم را پایین انداخته بودم و از این که من مقصر ربوده شدن آنام، اشک از چشمام سرازیر شده بود. سریع پاکشون کردم و سرم را بلند کردم. مدیر ایزابل کم کم عصبانیتش فروکش کرد و گفت: چند نفر رو داوطلبانه به ایول ماکر می فرستم تا آنا را برگردونند.
سریع گفتم:
- منم می خوام برم.
- نه السا! اگه شخصیت های اصلی یک داستان نابود بشن دیگه داستانی نمی مونه درظمن جادوگر و افسونگر ها خیلی قدرتمند هستند و من نمی تونم همچین اجازه ای به تو بدم.
- پس پرنسس های داستان های دیگه چی؟ اونایی که بخاطر کار من خودشون رو به دردسر می ندازن؟من خودم این دردسر رو به وجود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #10
( السا )
تقریبا همه پرنسس ها داوطلب شدند که با من بیان. فکر نمی کردم همچین دوستای خوبی داشته باشم. خانم مدیر که نمی تونست همچین اجازه ای بده که همه پرنسس ها داوطلبانه به میدان مرگ برن، گفت:
- فقط سه نفر... فقط سه نفر می تونند با السا برن.
الا، سفیدبرفی، بل، آرورا، راپونزل، آریل، موانا، مریدا، مولان، جاسمین و تیانا، همگی این ها داوطلبانه می خواستند به من کمک کنند. از این بابت خوشحال بودم که می تونستم روی همچین دوستانی حساب باز کنم.
مدیر گفت:
- مولان! تو جنگجوی خوبی هستی و در این کار استعداد کافی داری. بچه ها همه شما استعداد هایی دارید ولی من کسایی که برای این کار بهتر باشند رو انتخاب می کنم پس ناراحت نشید.
همه یکصدا گفتند:
- بله!
- خوبه. بعدی، مریدا! تو هم مبارز و جنگجوی خوبی هستی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا