- ارسالیها
- 955
- پسندها
- 4,297
- امتیازها
- 18,373
- مدالها
- 16
- نویسنده موضوع
- #91
کمی باد خنک، از پنجرهی تور کشیده شده، صورت ماهزر را نوازش داد. این باد شدیداً بوی پاییز را به خودش گرفته بود. هرچند الان در روستای طاهر بابا؛ همه چیز رنگ پاییز به خودش گرفته بود. الان همه درگیر درست کردن ترشیهای پاییزی، خیارشور، لیته و انواع ترشیهای دیگر بودند. حتی بعضیها؛ مشغول درست کردن رب گوجه فرنگی خانگی بودند. بالاخره زمستان قرار بود برسد. راههای رفت و آمد به روستا ممکن بود بزاثز بارش برف، بسته شود. برای همین اهالی روستا، همیشه خودشان، آماده و حاضر به پیشواز پاییز و زمستان میرفتند. الان دیگر همه چیز در روستا تغییر کرده و پاییزی شده بود. این تهران بود که کمی عقبتر از روستا جا مانده بود.
همانطور که نگاهش را به همه جای محوطه میچرخاند، با صدای خندهی یک نفر که...
همانطور که نگاهش را به همه جای محوطه میچرخاند، با صدای خندهی یک نفر که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.