- ارسالیها
- 955
- پسندها
- 4,297
- امتیازها
- 18,373
- مدالها
- 16
- نویسنده موضوع
- #71
سهیل نگاهی به آریای عصبی و اخمو انداخت. معلوم بود باز هم با آمدن اسم ساغر کمی اعصابش به هم ریخته بود. آریا نگاهش را از نقطهی نامعلومی گرفت و با صدای خفهای جواب داد.
- درسته. خودم هستم.
جواد نگاهش را از چایی گرفت و یک سیگار اسکار از جیب شلوارش بیرون کشید و فندک مشکیرنگ بدون طرحش را زیر سیگارش گرفت و پک عمیقی به سیگار زد. به آریای غرق در فکر و خیال که در سکوت داشت به چیزی فکر میکرد، خیره شد. الان تنها دغدغهای که در ذهنش بود، این بود زودتر ماشین را بفروشد تا خواهرش را در دانشگاه صنعتی شریف در رشتهی مورد علاقهاش که پزشکی بود ثبتنام کند که از بهمن ماه بتواند سر کلاسهایش حاضر شود و ازبقیهی دوستهایش جا نماند. جواد پک چهارمی را به سیگار زد و گفت:
- از آشنایی باهاتون...
- درسته. خودم هستم.
جواد نگاهش را از چایی گرفت و یک سیگار اسکار از جیب شلوارش بیرون کشید و فندک مشکیرنگ بدون طرحش را زیر سیگارش گرفت و پک عمیقی به سیگار زد. به آریای غرق در فکر و خیال که در سکوت داشت به چیزی فکر میکرد، خیره شد. الان تنها دغدغهای که در ذهنش بود، این بود زودتر ماشین را بفروشد تا خواهرش را در دانشگاه صنعتی شریف در رشتهی مورد علاقهاش که پزشکی بود ثبتنام کند که از بهمن ماه بتواند سر کلاسهایش حاضر شود و ازبقیهی دوستهایش جا نماند. جواد پک چهارمی را به سیگار زد و گفت:
- از آشنایی باهاتون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر