- ارسالیها
- 956
- پسندها
- 4,300
- امتیازها
- 18,373
- مدالها
- 16
- نویسنده موضوع
- #141
همانطور که به سمت در ورودی هتل میرفت به ساعت مچی مشکی رنگش نیم نگاه انداخت. ساعت حدود هشت شب بود. با اینکه حسابی از صبح به خاطر قرار کاری آریا و خریدهای عصر برای خانهی جدیدش خستهاش شده بود اما نوشیدنی آخر شب میتوانست حالش را جا بیاورد. برای همین از در هتل خارج شد و یک راست به سمت ماشین سهیل رفت. هر چند این ماشین متعلق به همهی اعضای خانواده بود اما بیشتر سهیل رانندگی این ماشین را به عهده داشت و برای همین شده بود ماشین سهبل. خندهای به طرز فکرش زد و بدون آن که چیزی از راه پله و آن دختر با موی بلند به یاد بیاورد، به سمت ماشین رفت و بلافاصله دزدگیر را زد و سوار پژو پارس سفید رنگشان شد. هوا بسیار سرد شده بود و اولین کاری که بعد از رسیدن به خانه باید انجام میداد پوشیدن یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر