jvan.me/1EyY
از غزلهای ناب سنایی است،
پر از خیال،
بیصورت خیال
مولانا این غزل را بسیار دوست داشته است. ابیاتی از آن را در مثنوی آورده است، در مکتوبات آورده است، در مجالس سبعه هم آورده است و چه عجب که از قول شمس هم در مقالات آمده است
جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن
کز زلف بیاموختهای پرده دریدن...
فریاد رس او را که به دامِ تو درافتاد
یا نیست تو را مذهبِ فریاد رسیدن؟...
ما رَخت غریبانه ز کوی تو کشیدیم
ماندیم به تو آن همه کشّی و چمیدن
رفتیم به یادِ تو سوی خانه و بُردیم
خاکِ سر کویت ز پیِ سرمه کشیدن...
یاد آیدت آن آمدن ما به سرِ کوی؟
دزدیده در آن دیدۀ شوخت نگریدن؟
ای راحتِ آن باد که از نزد تو آید
پیغام تو آرد برِ ما وقتِ بزیدن..
ما را غرض از عشقِ تو ای ماهْ رُخَت بود
خود چیست شمن را غرض...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.