نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

همگانی "تاپیک جامع اشعار شاعران پارسی"

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,101
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به کنجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

درآن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزل ها بمیرد

گروهی برآنند کاین مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد کانجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قوئی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش در برآمد

شبی هم درآغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی، آغوش وا کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,102
حال که رسوا شده ام می روی ؟

واله وشیدا شده ام می روی ؟

حال که غیر از تو ندارم کسی

این همه تنها شده ام می روی؟

حال که چون پیکر سوزان شمع

شعله سراپا شده ام می روی ؟

حال که در بزم خراباتیان

همدم صهبا شده ام می روی ؟

حال که در وادی عشق و جنون

لاله ی صحرا شده ام می روی ؟

حال که نا دیده خریدار آن

گوهر یکتا شده ام می روی ؟

حال که در بحر تماشای تو

غرق تمنا شده ام می روی ؟

اینهمه رسوا تو مرا خواستی

حال که رسوا شده ام می روی ؟
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,103
خلاصه تر بکن ای مرگ داستانم را

که خسته تر نکنم گوش دوستانم را

تمام طول شب از شوق گریه می کردم

چگونه شرح دهم حال توآمانم را ؟

چقدر دوره کنم خویش را ؟ برای خدا

به روز بعد میانداز امتحانم را

برای سوختن من جرقه ای کافی ست

به اشتباه مباد آن که دودمانم را

چنان بسوز که دودم به چسم کس نرود

به گریه باز میانداز آسمانم را

خسیس نیستم اما : به اهل ذوق ببخش

غزل غزل ، همه ی یاد و یادمانم را

به شیوه ای که خلاف آمدی در آن باشد

شبیه بوسه گرفتن- بگیر جانم را

تو مرگ نیستی -آغاز تازه ها هستی

بیا که با تو بیاغازم آن جهانم را

 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,104
آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش

هرچه کند ز شاهدی ، کس نکند ملامتش

میوه نمی دهد به کس ، باغ تفرج است و بس

جز به نظر نمی رسد ، سیب درخت قامتش

داروی دل نمی کنم ، کآنکه مریض عشق شد

هیچ دوا نیاورد ، باز به اسقامتش

هرکه وفا نمی کند ، دینی و دین و مال وسر

گو غم نیکوان مخور ، تا نخوری ندامتش

جنگ نمی کنم اگر ، دست به تیغ می برد

بلکه به خون مطالبت ،هم نکنم قیامتش

کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی

کآنچه گناه او بود ، من بکشم غرامتش

هرکه هوار گرفت و رفت از پی آرزوی دل

گوش مدار «سعدیا» بر خبر سلامتش
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,105
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت

ای دختر بهار حسد می برم به تو

عطر و گل و ترانه و سرمستی تو را

با هرچه طالبی بخدا می خرم ز تو

بر شاخِ لخت عورِ درختی ، شکوفه ای

با ناز می گشود دو چشمان بسته را

مرغی میان سبزه زهم باز می نمود

آن بال های کوچک زیبای خسته را

خورشید خنده کرد و ز انوار خنده اش

بر چهر روز ، روشنی دلکشی دوید

موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او

رازی سرود و موج به نرمی رمید از او

خندید باغبان که سر انجام شد بهار

دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,106
غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست

غنچه آن روز ندانست که این گریه ر چیست

باغ پرگل شد و هرغنچه به گل شد تبدیل

گریه ی باغ فزون تر شد و چون ابر گریست

باغبان آمد و یک یک همه گل ها را چید

باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی ست

باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل ؟

گفت پژمردگی اش را نتوانم نگریست

من اگر از سرِ هر شاخه نچینم گل را

چه به گلزار و چه گلدان دگر عمرش فانی ست

همه محکوم به مرگ اند چه انسان چه گیاه

اینچنین است همه کار جهان تا باقی ست

گریه ی باغ ازآن بود که او می دانست

غنچه گر گل نشود هسته او گردد نیست

رسم تقدیر چنین است و چنین خواهدماند

می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,107
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست

باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست

سوگند می خورم به مرام پرندگان

در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست

با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما

وقتی بیا که حوصله ی غنچه تنگ نیست

در کارگاه رنگرزانِ دیار ما

رنگی برای پوشش آثار رنگ نیست

از بردگی مقام بلالی گرفته اند

در مکتبی که عزّت انسان به رنگ نیست

دارد بهار می گذرد با شتاب عمر

فکری کنید فرصت پلکی درنگ نیست

تنها یکی به قلّه ی تاریخ می رسد

هرمردِ پا شکسته که تیمورِ لنگ نیست
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,108
از برون آمد صدای باغبان

گفت کو ارباب ؟ کارش داشتم

از درون گفتم که انجایم بگو

گفت هرجا هرچه باید کاشتم

***

گفتم آخر بود در گل های تو

ناز دلخواهی که گفتم داشتی؟

گفت در واکن بیا بیرون ببین

هرگز این گل ها که کشتم ، کاشتی ؟

***

رفتم و دیدم که سِحرِ باغبان

معنی ناسازگاری سوخته

آتشی از شمعدانی های سرخ

درحریر سبزه ها افروخته

***

جعد شبنم دارِ سنبل خورده تاب

درهوا پاشیده مشک و زعفران

چشم م**س.تِ نرگسِ بیداد گر

باز گشته تازه از خوابِ گران

***

وان بنفشه زرد و مشکین و کبود

غرق گل چسبیده در آغوش هم

تاجهَد از محبَسِ شمشادها

رفته بالا از سر و ازدوش هم

زیر تار گیسوی افشان بید

سوسن و مینا و ناز افتاده است

هر زمان در سینه ی گل های سرخ

برگ لرزان چناران برده دست

***

لحظه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,109
عید گل ات خجسته ، گل بی خزان من

یاس سپید وا شده ، در بازوان من

یاد بهار کز سر زلف تو می وزد

با گل نوشته نام ترا بر خزان من

نا شکری است جزتو و مهرتو از خدا

چیز دگر بخواهم اگر، مهربان من

با شادی توشادم و با غصّه ات غمین

آری همه به جان تو بسته ست جان من

هنگامه می کند سخنم در حدیث عشق

واکرده تا کلید تو قفل زبان من

بگشای سینه تا که در آیینه گل کند

با هم امید تازه و بخت جوان من

دستی که می نوشت بر اوراق سرنوشت

پیوست داستان تو با داستان من

گل می کند به شوق تو شعرم در این بهار

ای مایه ی شکفتنی واژگان من

اما ، مرا نمی رسد از راه عید گل

تا بوسه ی تو گل نکند بر دهان من
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,110
تو چراغ آفتابی ، گل آفتابگردان

نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان

گل آفتاب مارا لب کوه سر بریدند

نکند هنوز خوابی ، گل آفتابگردان

نه گلی فقط که نوری ، نه که نور بوی باران

تو صدای پای آبی ، گل آفتابگردان

نه گلی نه آفتابی ، من و این هوای ابری

نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان

تو بتاب و گل بیفشان « سرِ آن ندارد امشب »

«که برآید آفتابی » گل آفتابگردان
 
امضا : saba_maleke
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] A.R.M

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا