نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

همگانی "تاپیک جامع اشعار شاعران پارسی"

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,091
در محیطی‌کز فلک ، طرح حباب انداخته

کشتی ما را تحیر، در سراب انداخته

با دو عالم شوق بال بسملی آسوده‌ایم
عشق بر چندین تپش ، از ما نقاب انداخته

بر شکست شیشه ی دل های ما رحمی نداشت
آنکه در طاق خم آن زلف ، تاب انداخته

تاکجاها بایدم ، صید خموشی زیستن ؟
در غبار سرمه چشمش ، دام خواب انداخته

نقشی از آیینه ی کیفیت ما گل نکرد
دفتر ما را خجالت ، در چه آب انداخته ؟

هستی ما را سراغ از ، جلوه ی دلدار پرس
این کتان ، آیینه پیش ماهتاب انداخته

غیر شور ما و من ، بر هم زنی دیگر نداشت
عیش این بزمم ، نمک ها در ش*ر..اب انداخته

گر نباشد حرص عالم ، بحر مواج غناست
تشنگی ما را ، به توفان سراب انداخته

رخت همت تا نبیند داغ اندوه تری
سایه ی ما خویش را ، در آفتاب انداخته

ای خیال اندیش مژگان ،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,092
هر چند نیست بی‌سبب از غم‌گریستن

باید ز شرم دیدهٔ بی نم‌ گریستن

تاکی به رنگ طفل مزاجان روزگار
بر بیش شاد بودن و بر کم گریستن

عیش و غم تو تابع رسم است‌، ورنه چیست
در عید خنده و به محرم گریستن

آنجاکه صبح گریهٔ شادی‌ست شبنمش
آموخته‌ست خندهٔ ما هم گریستن

سامان گریه هم به‌ کف گریه دادن است
یعنی به چشم اشک چو شبنم گریستن

در عرصهٔ وفا عرق شرم همت است
از زخم تازه در پی مرهم گریستن

زین‌ دشت اگر خیال نگاهت گذر کند
در دیدهٔ غزال شود رم گریستن

شاید گلی ز عالم دیدار بشکفد
تا چشم دارم آینه خواهم گریستن

یک ذره زین بساط ندارد سراغ امن
باید چو ابر بر همه عالم گریستن

بیدل اگر چه نیست جهان جای خنده لیک
نتوان به پیش مردم بی‌غم گریستن
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,093
در من بپیچ ، شکل همین گردبادها

با من برقص ، ظهر و شب و بامدادها

تنهاترین مسافر این شهر خسته ام

نا باورانه رفته ام آری ، ز یادها

سیمرغ و بیستون و تب تیشه در غزل

هی شعله می کشد درونم نمادها

آه ای خدای معجزه ی شاعرانه ام

خط می زنند بی تو تنم را مدادها !

خوش کرده ام تمام دلم را به عشق تو

زخمی نزن به پیکر این اعتمادها

لب گریه های منجمدم را نظاره کن

پس کی ؟ بگو نمی رسی آیا به دادها ؟

باید برای آمدن تو دعا کنم

تا لحظه ی اجابت این ان یکادها

با اینهمه تو دوری و آری نمانده است

چیزی به غیر خاطره در ذهن بادها
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,094
شیفتگی

تنت جزیره ی سبزی به وسعت رویاست

دریغ ، فاصله ام با تو ، با تو دریاهاست

تو آن ستاره ی موعود این بیابانی

که هر شب از افق آرزوی من پیداست

تو آن جوانی نابی که شعله ی نفست

به قلب مرده ی من گر رسد، دم عیساست

رخ تو را به چه تشبیه می توانم کرد

به لاله ای که نهان در تخیل صحراست

زلال چشم تو آیینه ی سپیداران

شمیم موی تو سرمستی صنوبرهاست

صدای گام تو در جان من چه مهرآهنگ

طنین نام تو در گوش من چه شوق افزاست

بیا در آینه ام حسن خود مضاعف کن

دلم ز پاک ترین برکه های عشق و صفاست

مگر به عشق برم التجا ز وحشت مرگ

که پادزهر من این کیمیای بی همتاست

شبی به کوچه ی تاریک خواب های من آی

که جز به خواب ، وصالت نه در تصور ماست

وجود من همه چون شمع ، نذر معبد عشق

اگر که مهر توام هدیه ای ز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,095
عالم پريشاني

نقش روي تو بر بسـت، دست صنعت ماني

كفر زلـف تو بشكسـت، رونق مســلماني

گفتمـش ازاين عالم، عالمي بوَد خوشـتر؟

دست‌زدبه زلـف و گفـت عالم پريشــاني

ساقيـــا بيـا كآمــد، دور بــاده نوشيدن

« وقت ‌را غنيمت ‌دان آن قدر كه بتــواني»

شد پيالـه ام گـردون آفتــاب تابــان مي

بين ز ســـاقي قدرت، اين‌پيــاله گرداني

گفتم از لبت در ده بوسـه اي، مـرا گفتــا

چون ‌دهـم بـه اهريمـن خاتــم سليماني

هر زمان كند منـعم، زاهـد از طريق عشق

كاش مي‌شدم ايمن زين فريـب شيــطاني

زاهـدا مسلماني گر به مـردم آزاري ‌سـت

كافـري شـرف دارد بر چنــين مسـلماني

يار و زاهد اي ياران، بر خـلاف يكديـگر

اين گره به زلف آرد ، آن گره به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,096
آرزو

همه هست آرزويــم كه ببينم از تو رويي

چه زيان ترا ، كه من هم برَسَم به آرزويي

به كسي جمال خود را ننمــوده اي و بينم

همه جا بهـر زبــاني بود از تو گفتـگويي

غم و درد ورنج و محنت، همه مستعد قتلم

تو ببُر سر از تـن من، ببَـر از مـيانه گويي

به ره تو بسكه نالم، ز غم تو بسـكه مويم

شده‌ام زناله نايي ، شـده ام ز مويه مويـي

همه‌خوشدل‌اينكه مطرب بزند به ‌تار چنگي

من ازآن خوشم‌كه چنگي ‌بزنم به ‌تار مويي

چه شودكه راه يابد ، سوي‌آب تشنه‌كامي ؟

چه شودكه ‌كام ‌جويد زلب تو، كامجويي؟

شوداينكه ازتـرحّم دمي اي سحاب‌ رحمت

من ‌خشك ‌‌لب هم ‌آخر ز توتركنم‌ گلويي؟

بشكست اگر دل من ، به فداي‌چشم مستت

سر خُمّ مي سلامت ، شـكند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,097
عجب صبري خدا دارد !



اگر من جاي او بودم

همان يك لحظه اول

كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان

جهان را با همه زيبايي و زشتي

بروي يكدگر ويرانه ميكردم .



عجب صبري خدا دارد !



اگر من جاي او بودم

كه در همسايه صدها گرسته ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم

نخستين نعره ی مستانه را اموش آندم

بر لب پيمانه ميكردم



عجب صبري خدا دارد !



اگر من جاي او بودم

كه مي ديدم يكي عريان و لرزان، ديگري پوشيده از صد جامه ی رنگين

زمين و آسمان را

واژگون ، مستانه ميكردم





عجب صبري خدا دارد !



اگر من جاي او بودم

نه طاعت ميپذيرفتم

نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگر ها نيز كرده

پارع پاره در كف زاهد نمايان

سبحه صد دانه ميكردم





عجب صبري خدا دارد !



اگر من جاي او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,098
مرا خود با تو سری در میان هست

وگرنه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان

وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر ظن کز سرم سودای عشقت

رود تا بر زمینم استخوان هست

اگر پیشم نشینی ، دل نشانی

وگر غایب شوی در دل نشان هست

به گفتن راست ناید شرح حسنت

ولیکن گفت خواهم ، تا زبان هست

ندانم قامت است آن یا قیامت !

که می گوید ، چنین سرو روان هست ؟!

توان گفتن به مه مانی ، ولی ماه

نپندارم چنین شیرین دهان هست

بجز پیشت نخواهم سر نهادن

اگر بالین نباشد ، آسمان هست

برو "سعدی" که کوی وصل جانان

نه بازاری ست ، کانجا قدر جان هست
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,099
قسمت

خدا می خواست در چشمان من زیباترین باشی

شرابی در نگاهت ریخت تا گیراترین باشی

نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن

دلت را وسعتی بخشید تا دریاترین باشی

ترا شاعر ترا عاشق پدیدآورد و قسمت بود

که در شمسی ترین منظومه مولاناترین باشی

مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم

ترا آموخت همچون شعله بی پرواترین باشی

خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش

ترا تنها پدید آورد تا تنهاترین باشی

خدا وقتی ترا می آفریداز جنس لیلاها

گمان هرگز نمی بردم که واویلاترین باشی
 
امضا : saba_maleke

saba_maleke

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
533
پسندها
2,500
امتیازها
12,773
مدال‌ها
12
  • #1,100
آفتاب آینه ی ماست اگر بگذارند

صبح پشت در فرداست اگر بگذارند

خشکسالی به سرآمد نفس تازه خوش است

وقت نوشیدن دریاست اگر بگذارند

همزبانی گره از مشکل ما نگشاید

همدلی حل معماست اگر بگذارند

تا به کی داغ سکوت لب مردم باقی ست

فصل جوشیدن غوغاست اگر بگذارند

خسته ام خسته از اوضاع ملال آورشهر

فرصت دامن صحراست اگر بگذارند

بی تکلف به شما شعر سرودم ، مردم

حرف ما حرف دل ماست اگر بگذارند

می کشم دیده به خاک قدم همتشان

اهل قدرت قدم راست اگر بگذارند

گرچه تنگ است فضا خون قلم در جوش است

ما نگفتیم هویداست اگر بگذارند

عشق آزاده ی من باز نما پنجره را

دیدن روی تو زیباست اگر بگذارند

بعد از آن غربت تلخی که تحمل کردیم

جاده ی گمشده پیداست اگر بگذارند

چهره بگشای تو ای شاهد آزادی و عشق

دیده مشتاق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : saba_maleke

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا