همگانی "تاپیک جامع اشعار شاعران پارسی"

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #651
شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم
که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #652
تاری بزن با ساز دل، آتش بزن بر راز دل
وانگه همین پیمانه را، لبریز کن با ناز دل
.
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #653
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار
عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار
علیرضا بدیع
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #654
سودای تو را بهانه‌ای بس باشد
مستان تو را ترانه‌ای بس باشد

در کشتن ما چه می‌زنی تیغ جفا
ما را سر تازیانه‌ای بس باشد
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #655
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می‌داشت
تا به جانش می‌خواندی:
نام کوچکی
تا به مهر آوازش می‌دادی،
همچون مرگ
که نام کوچکِ زندگی‌ست
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #656
جنگل
رد پای باران است
ویرانه
رد پای توفان
من رد پای توام
همیشه پشت در خانه‌ات
تمام مي شود
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #657
اتوبوسی آمده از تهران
یکی از صندلی‌هایش خالی‌ست
قطاری می‌رود از تبریز
یکی از کوپه‌هایش خالی‌ست
سینماهای شیراز پر از تماشاچی‌ست
که حتماً ردیفی از آن خالی‌ست
انگار یک نفر هست که اصلاً نیست
انگار عده‌ای هستند که نمی‌آیند
شاید کسی در چشم من است
که از چشمم رفته ...
نمی‌دانم.
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #658
تو نبض زمینی و نبض زمان؛ مبادا زمین و زمان از تپش
بیفتد! تو قلبِ جهانِ منی؛ مبادا که قلب جهان از تپش

بیفتد! مرا در خودت غرق کن که می ترسم از بخت پَردَرْلجن
در این دشتِ بی‌ضامنِ خیره‌کُش دلِ یکدلِ آهوان از تپش

بیفتد. صداکن صداکن مرا!صدای تو با من چنان می‌کند
که خون می‌خورد شیخِ جُلپاره‌پوش الهی! دلِ شیخکان از تپش

بیفتد که تو ذوب در من شوی؛ چنان کاین خدابارگان در خدا.
مباد و مبادا؛ مباد و مباد دل یاغیان جوان از تپش

بیفتد! تو از من جهانی بسازکه جانم پر از خنجر آخته است
تو ترکم کنی کار من ساخته است و من که نباشم، جهان از تپش

می‌افتد. تو در من بخوان و بخند! خداوندگار بلند لوند!
تو در من بتن! گو که باز ایستد زمین از تپش، آسمان از تپش
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #659
به کوچه‌ها زده بودم شب از لجاجت خانه
که خانه بعد تو با من درست حرف نمی‌زد!
ولی دوباره به خانه پناه بردم و گفتم
کسی که چاره ندارد، چرا ؟ کجا؟ بگریزد

به خانه رفتم و گفتم که جای خواب ندارم
و خانه جای مزارم شد و پتو کفنم کرد
دلم گرفت دلم خواست مویه سر کنم اما
سکوت حرف رکیکی حوالهٔ دهنم کرد

مچاله بودم و جرأت نداشتم که بمیرم
اگر چه زندگی‌ام مزهٔ حیات نمی‌داد
تو رفته بودی و فرصت نداشتم که بگویم
کسی شبیه مرا عشق هم نجات نمی‌داد

سری به بالش خیسم گذاشتم که بخوابم
به خواب رفتم و چیزی به جز سراب ندیدم
تو خواب بودی و چیزی به جز سراب نبودی
به خواب رفتم و در خواب هم عذاب کشیدم
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/7/18
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #660
بعد از تو سرد و خسته و ساکت تمام روز
با صد بهانهٔ متفاوت تمام روز

هی فکر می‌کنم به تو و خیره می‌شود
چشمم به چند نقطهٔ ثابت تمام روز

زردند گونه‌های من و خاک می‌خورد
آیینه روی میز توالت تمام روز

در این اتاق، بعدِ تو تکرار می‌شود
یک سینمای مبهم و صامت تمام روز

گه‌گاه می‌زند به سرم درد دل کنم
با یک نوار خالیِ کاست تمام روز

من بی تو مرده‌ای متحرّک تمام شب
«من» بی «تو» سرد و خسته و ساکت تمام روز
 
امضا : Lindaw

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا