نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

همگانی "تاپیک جامع اشعار شاعران پارسی"

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,802
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
  • #851
بی تو جای خالیت انکار میخواهد فقط
زندگی لبخند معنادار میخواهد فقط
.
چشم ها به اتفاق تازه عادت میکند
سر اگر عاشق شود دیوار میخواهد فقط
.
بغض وقتی میرسد شاعر نباشی بهتر هست
بغض وقتی گریه شد خودکار میخواهد فقط
.
چشم های خیسم امشب آبروداری کنید
مرد جای گریه اش سیگار میخواهد فقط
.
حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی
حرف حق هرجور باشد دار میخواهد فقط
.
نیستی حتی برای لحظه ایی یادم کنی
انتظار دیدنت تکرار میخواهد فقط
.
.
#علی_صفری
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,802
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
  • #852
بعد تو منظره ی کوچه ی مان فرق نکرد
پنجره، چهره ی من،سوز اذان فرق نکرد
.
سر هر پیچ که عمدا به تو بر می خوردم
سرخی صورت من از هیجان فرق نکرد
.
بعد تو مادرم از عشق مرا می ترساند
حس من زیر قدم های زمان فرق نکرد
.
بی تو درگیر خیالات پر از درد شدم
روی بوم غزلم رنگ خزان فرق نکرد
.
روز و شب خوانده شدی در دل هر تصنیفی
بعد تو سوز قمر، لحن بنان فرق نکرد
.
مردی از جنس تو در قصه ی من مانده هنوز
سالها رفت، ولی مرد جوان فرق نکرد
.
هر چه می خواستم از شب به حقیقت پیوست
روز شد چهره ی بی رحم جهان فرق نکرد...
.
#صنم_نافع
.
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,802
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
  • #853
.
مثل من امروز ، اوهم زیر باران بود کاش
یا یکی از عابران این خیابان بود کاش
.
ساکتم، مشتاق او، دلتنگم و بی تاب او!
دست کم ، او هم یکی از این هزاران بود کاش
.
گرچه عمری از خدا آرامشش راخواستم
ذره ای از رنج این دوری پریشان بود کاش!
.
هرکه ازتنهایی اش پرسید، انکارش نکرد
بانی تنهایی من، اهل کتمان بود کاش!
.
جسم بی جان لحظه ای کوتاه حتی زنده نیست!
آنکه بی رحمانه می رفت از برم ، جان بود کاش
.
من نمی خواهم بگویم کاش برگردد ، ولی
لااقل از رفتنش قدری پشیمان بود کاش!
.
ای که گفتی زندگی با عشق ، زندان می شود
زندگی با او برایم مثل زندان بود کاش
.
راز عشقی را که روزی برملا میخواستم،
باهزار افسوس میگویم که پنهان بود کاش!
.
درد ویراني ندارم! دردم از ویرانگر است
کاش که ازاولش این خانه ویران بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,802
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
  • #854
هفت سال پیش ، روی بغض هایم پا گذاشت
رفت و تنها بودنم را باز هم تنها گذاشت!
.
هفت سال پیش ، بار رفتنِ خود را که بست
حسرت آغوش خود را در وجودم جا گذاشت
.
یوسف گم گشته قبلا پیش بینی کرده بود!
هم زمان با مصر ، قحطی پا به شهر ما گذاشت
.
با طناب عشق او خود را به چاه انداختم
حکم این دیوانه را یک عمر بی فتوا گذاشت!
.
آن قدر از درد خود گفتم که "کارون" خشک شد
قاضی من شد، کلاه خویش را بالا گذاشت!
.
شعر گفتم ، مادرم با شعرهایم پیر شد
پای هر غم نامه ام با اشک خود امضا گذاشت!
.
آه ... می بینی چه آسان هفت سالم دود شد؟
می توان نام جهنم روی این دنیا گذاشت
.
.
#امید_صباغ_نو
.
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,802
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
  • #855
شدم مانند رود از بارشی جریان که می گیرد
که من بد جور دلتنگ توام باران که می گیرد
.
دلم تنگ است می دانی پناهم شانه های توست
کمی اشک است درمانش دل انسان که می گیرد
.
من آن احساس دلتنگی ناگاه پس از شوقم
شبیه حس دیدارم ولی پایان که می گیرد
.
تو را عشق تو را آسان گرفت اول دلم اما
چه مشکل می شود کارم دلم آسان که می گیرد
.
سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را
ولی باران که می گیرد ...ولی باران که می گیرد
.
#سیدرضاشرافت
.
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,802
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
  • #856
همیشه نه که همین بار اشک می ریزم
کمی برای تو بسیار اشک می ریزم
.
به‌یاد دود شدن پشت کوچه های قرار
میان هر پک‌سیگار ، اشک می ریزم
.
هنوز در بغل کاج های پاییزی
برای لحظه ی دیدار اشک می ریزم
.
به رسم عشق سپردم تو‌را به دست خودت
امانت است ، نگهدار ، اشک می ریزم
.
به انتهای نمایش رسیده اییم عزیز
نقاب عاطفه بردار ، اشک می ریزم
.
#احسان_افشاری
 
امضا : Sama_Shams

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #857
خیام

ای آن‌ کـه نتیجهٔ چهار و هفتی
وز هفت و چهـاردایم اندر تَفْتی
می خورکه هزارباره بیشت گفتم
باز آمدنی نیست چو رفتی رفتی
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #858
شبانه
یلهِ
بر ناز كای ِ چمن
رها شده باشی
پا در خنكای ِ شوخ ِ چشمه ئی
و زنجیره
زنجیره بلورین ِ صدایش را ببافد
در تجــّرد شب
واپسین وحشت جانت
نا آگاهی از سر نوشت ستار ه باشد،
غم سنگینت
تلخی ِ ساقه علفی كه به دندان می فشری

همچون حبابی نا پایدار
تصویر ِ كامل ِ گنبد ِ آسمان باشی
و روئینه
به جادوئی كه اسفندیار

مسیرِ سوزان ِ شهابی
خــّط رحیل به چشمت زند
و در ایمن تر كنج ِ گمانت
به خیال سست ِ یكی تلنگر
آبگینه عمرت
خاموش
در هم شكند

احمد شاملو
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #859
از نفرتی لبریز
ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده كنان به رقص بر خاستیم
ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ...

كسی را پروای ما نبود.
در دور دست مردی را به دار آویختند :
كسی به تماشا سر برنداشت

ما نشستیم و گریستیم
ما با فریادی
از قالب خود بر آمدیم

احمد شاملو
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #860
لوح گور
نه در رفتن حركت بود
نه درماندن سكونی.

شاخه ها را از ریشه جدایی نبود
و باد سخن چین
با برگ ها رازی چنان نگفت
كه بشاید.

دوشیزه عشق من
مادری بیگانه است
و ستاره پر شتاب
در گذرگاهی مایوس
بر مداری جاودانه می گردد.

احمد شاملو
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا