شاعر‌پارسی اشعار محمد شیرین زاده

[سـایهـ سـار؛]

وقتی هوا

آلوده دلتنگی ست

بیا

بیا که حضورت

شبیه باران است

((محمد شیرین زاده))

 

[سـایهـ سـار؛]

رگرد

ما هنوز هم

تفاهم داریم

من از پریشانی

خواب هایش را دارم

تو

موهایش را ...

((محمد شیرین زاده))

 

[سـایهـ سـار؛]

ه وقت دیدار

عشق چنان

از نگاهش می ریخت

که باران

از سر شاخه های م**س.ت

((محمد شیرین زاده))

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[سـایهـ سـار؛]

و دریا باش

تا بیکران ساحل ات

میگسترانم خویش را ...

((محمد شیرین زاده))

 

[سـایهـ سـار؛]

و می توانستی

به هزاران شکل دیگر

در قلبم فرو بنشینی

چرا

چرا شبیه گلوله ؟

((محمد شیرین زاده))

 

[سـایهـ سـار؛]

هنوز صدای تو

دَر گوش مَن است

چون نَم نَم باران

دَر خاطرِ گُلی

تِشنه

((محمد شیرین زاده))

 

[سـایهـ سـار؛]

یش از آنکه بروی

به من بگو

اشک هایم

خاطره کدام روز بارانی ست ...

((محمد شیرین زاده))

 

[سـایهـ سـار؛]

هنوز دوستت دارم

و جز تو

کسی نمی داند

هنوز

یعنی چند سال ...

((محمد شیرین زاده))

 

[سـایهـ سـار؛]

سپاسگزارم

سپاسگزارم باران

که تا خانه همراهی ام کردی

تا ندانم

چه تنها هستم ...


((محمد شیرین زاده))

 

[سـایهـ سـار؛]

ز دفتر خاطراتم

تنها یک برگ مانده

سفید می گذارمش

برای روزی که

ببوسم ات ...

((محمد شیرین زاده))