درخواست تاپیک جامع درخواست جلد رمان

[Samira-M]

نام مجموعه. ترکش افکار
شاعر: سمیرا محمدی
خلاصه: در مورد یه ذهن خسته و آشفته است
یه عکس هم مد نظرمه، البته پیشنهاد طراح هم مهمه

شاعرانه | مجموعه شعر ترکش افکار | سمیرا محمدی کاربر انجمن یک رمان | Page 3

نام مجموعه: تَرکِش افکار نام شاعـر: سمیرا محمدی قـالب: قطعه، تک بیت، تک مصرع تگ: شاعرانه #ترکش_افکار مقدمه تَرکش وای از این درد که روحم همه آوار شده هر چه جا مانده، فقط ترکش افکار شده

forum.1roman.ir

 

[M_khafen]

سلام.درخواست جلد برای داستان کوتاه.
نام داستان:در قصر خون آشام ها
نویسنده:سونا سکوت

داستان کوتاه در حال تایپ | داستان کوتاه در قصر خون‌آشام‌ها | سونا یاکوت کاربر انجمن یک رمان

کد داستان کوتاه: 399 ناظر: @`ABAN نام داستان کوتاه: در قصر خون‌آشام‌ها نام نویسنده: سونا یاکوت ژانر: #ترسناک خلاصه: دختری به نام مایا در یکی از روز ها اتفاقی ترسناک برایش رخ می دهد و خانواده اش او را برای حفظ جانش از عامل آن اتفاق تصمیم می گیرند که به قصری بفرستند اما خانواده اش از خصوصیات...

forum.1roman.ir

طراح که مشخص شد عکس رو براشون میفرستم.
عکس مورد نظرم یه قصره با آسمونه شب...

 

[ستین؛]

درخواست جلد.
نام رمان: کارد به استخوان می‌رسد.
ژانر: درام، عاشقانه
نویسنده: مبینا قریشی
خلاصه:
«جرأت ندارند که بگویند؛ ولیکن تا کارد به استخوان می‌رسد، لب‌ها را می‌گشایند.»
پنهان‌کاری‌هایی زندگی زُلفا را تحت‌الشعاع قرار داده است. با پیدا شدن سوم شخصی مرموز و کینه‌های کهنه‌اش، روزمرگی‌های آرام زلفا کم‌کم رنگ می‌بازند. بوم شوم مرگ، در حوالی عزیزانش کمین می‌کند و او برای حفاظت از آن‌ها مجبور به کنکاش گذشته‌ای می‌شود که مادرش از بازگو کردن آن هراس داشت. و در این بین، همه چیز از آشنایی با مردی شروع می‌شود که زندگی‌اش به طور عجیبی با گذشته‌ی زلفا، گره خورده است... .​

رتبه دوم BNY - رمان کارد به استخوان می‌رسد | مبینا قریشی نویسنده انجمن یک رمان

کد رمان: 4449 ناظر: @sonyc⸙ تگ: ویژه، رتبه اول تراژدی، رتبه دوم BNY نام رمان: کارد به استخوان می‌رسد. ژانر: #درام #عاشقانه نویسنده: مبینا قریشی خلاصه: «جرأت ندارند که بگویند؛ ولیکن تا کارد به استخوان می‌رسد، لب‌ها را می‌گشایند.» پنهان‌کاری‌هایی زندگی زُلفا را تحت‌الشعاع قرار داده است...

forum.1roman.ir

 

[Hadis_moshtaghi]

درخواست جلد رمان
عنوان رمان: نَسَخ
نویسنده: حدیث مشتاقی
خلاصه: بلوط، میان آرامی‌های زندگی‌‌اش، دچار طوفان‌زدگیِ یک دهلیز تاریک می‌شود و احساسی که روشنایی می‌افکند در این تاریکی. او و آرکا با دانستن چیزهایی که نباید، در اقیانوسی خاموش فرو می‌روند، دریغ از یک ناجی. در میانِ تاریکی که آنها را احاطه کرده، می‌بایست به هر آنچه که می‌توانند چنگ بیاندازند، حتی دستی آغشته به خون.

در حال تایپ - رمان نسخ | حدیث مشتاقی کاربر انجمن یک رمان

« به نام او که تنها یاری دهندهٔ من در تمامی لحظه‌هاست » کد رمان: 4275 ناظر: @Papar_kh نام رمان: نَسَخ نام نویسنده: حدیث مشتاقی ژانر: #عاشقانه #معمایی خلاصه: بلوط میان آرامی‌های زندگی‌‌اش، دچار طوفان‌زدگیِ یک دهلیز تاریک می‌شود و سُهِشی که روشنایی می‌افکند در این تاریکی. او و آرکا با دانستن...

forum.1roman.ir

 

[آیلار مومنی]

14/8/21
افزودن
نام رمان: دلبر بلاگردان
نویسنده: آیلار مومنی
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #جنایی
خلاصه رمان:
تصمیمات احمقانه‌ام مرا در سراشیبی مرگ قرار داد، در این سراشیبی هر آنچه را که ترس از دست دادنش را داشتم گم کردم. اکنون من مانده ام و یک دنیا هراس و پل‌های شکسته‌ی پشت سرم.

چگونه به جایی که به آن تعلق داشتم برگردم؟ چگونه خود را از این مهلکه‌ی عشق و عاشقی نجات دهم؟ همیشه میپنداشتم توان تمییز اتفاقات را دارم و آنچه بر آن‌ها اثر می گذارد من هستم اما این نیز اندیشه ای پوچ و بی‌حاصل بود از همان اندیشه ها که فکر می‌کنی هست اما نیست... فکر میکنی میشود اما نمیشود.

من تا پایان این راه را خواهم رفت حتی اگر به قیمت جانم تمام شود. من میروم تا...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[MAHSHID SHAKIBAEI]

سلام درخواست جلد برای دلنوشته‌‌ی اجبار بر ایثار رو دارم.
نام دلنوشته: اجبار بر ایثار ‌
نام نویسنده: مهشید شکیبایی
تگ: محبوب

 

[♕萨纳兹♕]

سلام درخواست جلد برای داستانم دارم
نام نویسنده: ساناز محمدی
نام داستان: سلنوفیلیا
ژانر: #معمایی#جنایی#علمی_تخیلی#عاشقانه
خلاصه:
وقتی تنهایی و خیزش تاریکی دورش حصار کشیدن
محار کردنش سخت و دشوار شد.
حال او در این دنیا تنها شکارچی اهریمن پز بود که هرکسی را لمس می‌کرد خاکستر می‌شد.
او، همانند الماس برق می‌زد اما زهرش همانند مار افعی کشنده بود.
همانند پادشاهان بر تنهایی خودش حکومت می‌کرد اما تاجی بر سر نداشت.
حال چه کسی می‌دانست با گفتن یک دروغ چه بلایی بر سر شکارچی شهر می‌آمد.

در حال تایپ - رمان سلنوفیلیا | ساناز محمدی کاربر انجمن یک رمان

کد رمان: ۵۱۳۹ ناظر: @SWNYA JABARY نام رمان: سلنوفیلیا *علاقه داشتن به ماه* نام نویسنده: ساناز محمدی ژانر: #جنایی #معمایی #علمی_تخیلی #عاشقانه خلاصه: وقتی تنهایی و خیزش تاریکی دورش حصار کشیدن محار کردنش سخت و دشوار شد. حال او در این دنیا تنها شکارچی اهریمن پز بود که هرکسی را لمس می‌کرد خاکستر...

forum.1roman.ir

 

[MONTE CRISTO]

سلام خسته نباشید؛ درخواست جلد برای داستان کوتاه ترکه‌ی مجعول

ژانر: #معمایی، #عاشقانه، #درام
خلاصه:
درست در نقطه‌ای که ولع به چنگ آوردن چند تکه تنخواه، بشر را از منصب انسانیت به قعر حیوانیت افول می‌دهد؛ اختتامی تلخ و حزن انگیز، در شرف روی دادن است و دودمانی ازهم گسسته خواهد شد...!
لیک مرگ کارلوس مونتیگو، یکی اصیل زادگان شهر ساکرامنتو و مالک بالحق میلیون‌ها دلار گنج خاک خورده؛ مبدل به اخگر عشقی سوزان در بستر خاکستر شده و زنگار قلب‌های زنگ خورده‌شان را با شعله‌های فروزنده‌اش روبیده و صیقل می‌دهد.

چند عکس مد نظرم هست، توی خصوصی به طراح مربوطه ارسال میکنم

[URL...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[صباترنجی]

سلام درخواست جلد برای رمانم رو دارم

در حال تایپ | رمان یک قدم مانده بود | صبا ترنجی کاربر انجمن یک رمان | Page 2

کد رمان: 4293 ناظر: @sahel salehizade رمان: یک قدم مانده بود نویسنده: صبا ترنجی ژانر: #اجتماعی #عاشقانه خلاصه: و من زنی که به جرم گناه پدر رانده شدم. هتک حرمت شدم و پس از سالها تلخی و رنج و مرارت دریافتم که تمام اینها دسیسه‌ای بوده برای رسیدن به اهدافی شوم..‌.! اهدافی من را نابود و در پایان...

forum.1roman.ir

 

[Saratarseh]

سلام دخواست جلد دارم برای رمانم
عنوان: بازگشت او
نویسنده: سارا ترسه
ژانر: اجتماعی، عاشقانه، تراژدی
خلاصه:
خواندن این رمان، لمس تنهایی دختری ترسان و رنج دیده ای است که کودکی خوبی کنار ناپدری اش نداشته است اما برادری بسیار دوست داشتنی و حمایت گر دارد.
در سن کم به خواست خانواده مادری اش با مردی ازدواج می کند ولی او را سال هاست که ندیده است.
منتظر بازگشت اوست ، او بلاخره باز می گردد و دخترک را از عمق تنهایی هایش بیرون می کشد و زندگی دخترک را متحول می کند...

در حال تایپ - رمان بازگشت او | سارا ترسه کاربر انجمن یک رمان

*** چند هفته از شروع کارم می‌گذرد. از ان شب هنوز به خانه دایی عطا نرفته‌ام. در این مدت که کار می‌کردم با ندیم صمیمی‌تر شده‌ام، پسر خوبی است و من مثل سپنتا او رو دوست دارم البته نه به اندازه‌ای که سپنتا را می‌خواهم. گاهی وقت ها اذیتم می‌کند و انقدر سر به سرم می‌گذارد که باعث دلخوری و جان به لب...

forum.1roman.ir