متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

چالش دلنوشته های طنز با کشف شما

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

azita

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
57
پسندها
1,123
امتیازها
8,003
مدال‌ها
7
  • #41
با صدای قدم هایت
دلم اشوب میشود وقتی
کفش هایت را در می اوری و باز بوی گند جورابت بلند میشود
 

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #42
خسته از انتظاری بی پایان در رفت و آمد بودم

هر چه می رفتم و می آمدم به پایان نمی رسید لحظه ی دردناکی که ؛

جوراب ها رو دونه به دونه روی طناب مینداختم تا خشک بشن

هر چه فکر میکردم بیاد نمی آوردم هزارپایی توی خونه داشته باشیم !
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #43
قدم به قدم به سویش می رفتم
آهسته و آرام
منتظر بودم تا به او برسم و با تمام توانم کفش را بر سرش بکوبم
لعنت به سوسک مزاحم
 
امضا : زینب میشی

نگار 1373

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,123
پسندها
19,378
امتیازها
41,073
مدال‌ها
24
  • #44
نگاهم می کنی، نگاهم می کنی و با ناز و غمزه مژه بر هم می زنی
می بینی که چشمانم از دیدنت خیره مانده اند، حتی توانایی پلک زدن را هم از دست داده اند

خبر نداری به خاطر آرایش ترسناکت چند دقیقه ای می شود که دار فانی را وداع گفته ام؟!
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,123
پسندها
19,378
امتیازها
41,073
مدال‌ها
24
  • #45
چه رنگ و رخساری! چه عطر م**س.ت کننده ای! عجب شکل و فرمی!
شکل ماهت هر کسی را دیوانه ی خودش می کند...

گاز بزرگی به تو می زنم و با دهان پر می گویم: عجب سیب خوشمزه ای!
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

روشنک.ا

نویسنده انجمن
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,835
پسندها
34,636
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
  • #46
گفتی که چشم‌هایش تو را به جنگلی پر از درخت‌های سرسبز می‌برد که سبزی برگ‌هایشان هم رنگ چشمان اوست. چرا چشمان مرا ندیدی که تو را به یاد آن درختان بیندازد؟
چشمان من هم به رنگ درخت است! فقط رنگ تنه‌ی درخت نه برگ‌ها!
 

بانو :)

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
91
پسندها
616
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • #47
در فراق تو میسوختم صبح تا به شب
وای از شب که جان به لب رساند تا که بیاید
لحظه وصال ما رسید
ستاره های آسمان سیاه شب به ما چشمک میزدند و میخندیدند...
نگاهت کردم زیبای من
گفتم کجا بودی بالش نازم؟ میدونی دارم از بی‌خوابی هلاک میشم!؟
 

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,558
پسندها
64,272
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • #48
عاشقانه بوسه میزنم بر لپ های تپلت اما بیدار نمی‌شوی...
با موهایت بازی میکنم اما خوشحال نمی‌شوی...
به مژگان سیه کردی و این ها برایت می‌خوانم اما نمی‌فهمی...
از باران و زیبایی هایش برایت می‌گویم اما
این بار جایت را خیس می‌کنی و به من می‌فهمانی کودک شش ماهه هیچ نمی‌فهمد و باید دوباره پوشکت را عوض کنم!
 
امضا : FATEME078❁

بانو :)

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
91
پسندها
616
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • #49
خفته بودی که صدایت کردم
خفته بودی که بیدارت کردم
شدی بیدار و عاشقانه نگاهت کردم
لیکن شدی بیدار و با اعصاب زیبایت
کردی مهمان مشت و لگدهایت
 

AiLiN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
7
 
ارسالی‌ها
2,702
پسندها
20,804
امتیازها
74,773
مدال‌ها
7
  • #50
اینکه پدر پولداری نداری مقصر نیستی
ولی اگه پدر زن و پدر شوهر پولدار پیدا نکنی خودت مقصری !
 
امضا : AiLiN_R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا