- ارسالیها
- 391
- پسندها
- 2,244
- امتیازها
- 12,063
- مدالها
- 12
- نویسنده موضوع
- #71
نفس عمیقی کشیدم و تلفن اتاق رو برداشتم، شماره آشپزخونه رو گرفتم که مثل همیشه سرگارگر گوشی رو برداشت.
- جانم رئیس؟
- مهسا یه فنجون قهوه ترک برام بیار اتاقم.
- چشمآقا.
گوشی رو قطع کردم و گذاشتمش روی میز، فکرم کمی درگیر مارانا بود، نمیدونم چرا خیلی وقته احساس میکنم یه علاقههای دارم به مارانا پیدا میکنم، ولی نباید فعلاً خودم رو ببازم چون کارهای خیلی مهمتری دارم که باید انجام بدم، مطمئنم شهاب قدم الکی بر نمیداره اون شهابی که من میشناسم ظربه بزرگی قراره بزنه، اماّ نمیدونه که من از اون زرنگترم و فهمیدم که شهاب به غیر قاچاق موادمخدر قاچاق دختر هم انجام میده و باید مدارک رو کامل جمع کنم و به پلیس لو بدم که بره برای اعدام، اماّ از احساس مارانا دو به شک هستم اگه هنوز شهاب علاقه داشته...
- جانم رئیس؟
- مهسا یه فنجون قهوه ترک برام بیار اتاقم.
- چشمآقا.
گوشی رو قطع کردم و گذاشتمش روی میز، فکرم کمی درگیر مارانا بود، نمیدونم چرا خیلی وقته احساس میکنم یه علاقههای دارم به مارانا پیدا میکنم، ولی نباید فعلاً خودم رو ببازم چون کارهای خیلی مهمتری دارم که باید انجام بدم، مطمئنم شهاب قدم الکی بر نمیداره اون شهابی که من میشناسم ظربه بزرگی قراره بزنه، اماّ نمیدونه که من از اون زرنگترم و فهمیدم که شهاب به غیر قاچاق موادمخدر قاچاق دختر هم انجام میده و باید مدارک رو کامل جمع کنم و به پلیس لو بدم که بره برای اعدام، اماّ از احساس مارانا دو به شک هستم اگه هنوز شهاب علاقه داشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.