متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

منتخب مجموعه دلنوشته‌های شهرِ سبزِ سوخته | ریحانه ن‌ف کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Reyhaneh.NF
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 26
  • بازدیدها 2,078
  • کاربران تگ شده هیچ

و نظر بر هر خواننده‌ای واجب است...!

  • هنوز خیلی کار داره...!

    رای 3 7.9%
  • به عنوان یه کار متوسط، بدک نیست... .

    رای 4 10.5%
  • امم شایــد بشه به عنوان خوب، ازش اسم برد... .

    رای 2 5.3%
  • عالـــی

    رای 28 73.7%
  • هیپـــچ

    رای 1 2.6%

  • مجموع رای دهندگان
    38

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #1
بسم رب نفس
نام مجموعه: شهرِ سبزِ سوخته
نام نویسنده: ریحانه ن‌ف
تگ: #منتخب
شهر سبز سوخته4.jeld.jpg

مقدمه:
شهرِ کلمات،
غرقِ سکوتِ بلندِ قضاوت،
حنایِ خوبی‌رو، به قناریِ بدی، تبدیل می‌کنه و از یه شهر زنده،
تپه‌ی خاکستر می‌سازه...!
و یه دیدِ خوب از سادگی،
سردی آدم‌ها رو پای قلب مهربونشون می‌نویسه و سرسبز میشه...!
آدم‌ها، ریز‌به‌ریزِ زندگی‌رو، می‌سوزن؛
فکر می‌سازن و عقیده می‌تراشن؛
و سبز میشن...!
و تک‌به‌تک‌شون، شهرِ سبزِ سوخته‌ای از جنس هم هستن... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Reyhaneh.NF

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,900
پسندها
32,436
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
بیشتر آدما، از شب خوششون میاد؛
منم دوستش دارم؛
هر کسی دلایل خودش‌رو داره؛
اما من:
شب آرومه؛ خوب بلده با عمق وجودت بازی کنه تا مشتری ثابت سکوتش بشی...!
و سرده؛ یاد گرفته چجوری با سرماش، دوست و دشمنش‌رو تشخیص بده!
اگه زبونت بچرخه و بگی عاشقی، تا نیمه‌هاش نگهت می‌داره؛ ولی نمی‌ذاره آخرش‌رو ببینی...!
بازم شانس آوردی؛ شُکر کن که خُر‌ و پف خواب، تسخیرت نکرده...!
اما من نه؛ شب‌رو برای بد بودنش؛ برای سرد بودنش؛ و برای حریمش دوست دارم...!
حُرمت اشک شب، فقط عاشقِ بی‌احساسِ سرما، می‌طلبه!
فقط بدترین‌های روزگار که آخرشون، عمق لذت احساسه... .
 
امضا : Reyhaneh.NF

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
سنگ، طبیعت باحالی داره!
بیشتر آدم‌ها، وقتی خون به مغزشون نمی‌رسه؛
دستشون‌رو باز می‌کنن و بزرگ‌ترین سنگی که تو دستشون جا خوش می‌کنه رو،
با هر ترفندی که شده،
فقط پرت می‌کنن؛
یا مقصدش میشه سر طرف،
یا بدبختی خودشون...!
اگر هم یه آدم باحال، اون وسطا باشه؛
یه آبی به دو طرف میده؛
اسمش هم میشه آب رو آتیش...!
آب میشه ناجی؛ همون آبی که سنگ رو خورد می‌کنه... .
سنگ‌ هم میشه بد روزگار؛ همونی که خودش‌رو، با خاک شدنش، فدای آدمی می‌کنه؛ تا یه‌وقت غذا کم نیاره و آب کفافش‌رو نده...!
 
امضا : Reyhaneh.NF

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
بد بودن، بده؟!
فکر نمی‌کنم!
آخه می‌دونین؛
بدها، فقط نمی‌خوان تو دید باشن؛
خوبی‌هاشون، اون‌قدری نامحسوس و ورای‌باور هست؛
که تا وقتی هستی‌شون، نیست و نابود نشه؛
کسی وجودشون‌رو درک نمی‌کنه...!
 
امضا : Reyhaneh.NF

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
تو شطرنج،
دو تا قلعه،
اگه تو یه دنیا، تو یه خط باشن،
تا وقتی کسی بین‌شون فاصله‌ای ننداخته،
می‌دونی که پشت همن؛ همیشه...!
اما تو دنیای ما آدم‌ها،
نمی‌دونم چرا؟!
ولی از دوست که گذشته...!
چاقوت‌رو بده به سفیدها؛
شاید سریع‌تر قلب سیاهی که دوستت بهت هدیه کرده رو،
راحت کنن... .
 
آخرین ویرایش
امضا : Reyhaneh.NF

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
آدم‌های بدبین،
حتماً از کس خاصی، بدیِ خاصی، ندیدن...!
فقط همین‌که پاشون‌رو گذاشتن تو دنیا،
چشم‌هاشون بسته بود؛
اما با بی‌رحمیِ تموم،
به اسم درست و منفعت فردا،
داروی مرگ جوونی‌شون رو به خوردشون دادن... .
نه این‌که به بقیه نداده‌باشن؛ نه!
فقط بقیه اون‌قدری غرق جوونی‌شون شدن
و بدبین‌ها رو بد خوندن،
که دیگه وقتی برای مرور خاطره نموند... .
باز هم بدبین‌ها!
به بد، بد بیننده‌ای شدن...!
ولی هیچ‌وقت هیچی ندیدن...!
 
امضا : Reyhaneh.NF

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
بارون فلسفه‌ی عمیقی داره... .
اشک می‌ریزه تا گل بخنده...!
خیس می‌کنه تا جوب برقصه...!
می‌لغزه و دائم تو سفره؛ تا یه‌وقت آدم، خیال کوچ نکنه.
و تَلَق‌تَلَق،
شالاپ‌شالاپ،
آهنگ می‌خونه؛
نه این‌که بد باشه؛
فقط خوب بلده دل‌های پر‌ رو،
با یه اشک خالی کنه...!
خوب بلده اون‌قدری بباره،
تا خنده‌ی بچه‌ها،
جاش‌رو بده به دوییدن تو باغچه‌ها... .
همون باغچه‌های گل!
همون‌هایی که خنده‌اشون، قدردون بارون بود و مرگشون، تو سایه‌ی بقیه... .
آدم‌ها هم، خوب بلدن زیر درخت،
کمر به قطع کمرش ببندن...!
خیلی خــوب؛ مثل بارون... .
 
امضا : Reyhaneh.NF

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
بین نقطه‌هایی روی دو تا خط موازی‌،
میشه یه چهارراه بن‌بست پیدا کرد؛
اره!
یه خونه‌ی روشن،
ولی تو جایی که آفتابی نمی‌گیره،
حتی اگه نورش‌رو چراغش متقبل بشه،
گرمایی نیست؛
حتی اگر از دور، بهشت نور باشه...!
من‌هم شخصیت دوتا حرف شخصی‌رو،
شاد یا غمگین،
ولی تو یه مسیر می‌دونم.
؛ دلم گرفته.
اره!
دلم به اندازه تک به تک آدم‌های زندگیم،
از سر لجبازی‌،
گرفته؛
یه گرفتگی ماهیچه‌ای از غم و... ایست...!
؛ و دلم گرفته... .
دلم، مشتش‌رو باز کرد!
و اون‌قدر محکم،
اسباب بازیِ زندگیش‌رو،
سر یه ق*م*ا*ر پوچ،
شاید خوشی،
شاید هم عشق،
گرفت...!
می‌دونی قسمت مهمش چیه؟!
اینه که:
اگه به دومی مبتلا بشی و دم از اولی بزنی،
رو زندگیت، یه دوئل باحال بکنی
و اسمش‌رو عشق بذاری،
تا وقتی تک آدم مهم زندگیت،
جلوت وایساده،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Reyhaneh.NF

Reyhaneh.NF

نو ورود
سطح
19
 
ارسالی‌ها
641
پسندها
13,033
امتیازها
31,973
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
آهای مغزم،
میای با قلبم بازی کنی؟!
نمی‌خوام و نمی‌دونم که کی ببره یا ببازه...!
فقط می‌خوام شما دو تا عاشق‌های دل‌خسته‌ی هم بشین!
چیه؟!
نمیشه تو یه جاده،
دستتو‌ن‌رو بدین به هم و قدم بزنین؟!
آخه می‌دونی؛
دلم می‌خواد دو تا عاشق،
چشمم رو باز کنن
و گوشم‌رو گردگیری کنن!
شاید فرجی شد
و دم به تله دادن،
به سبک عشق‌بازی امروزی‌،
فقط سراغ احساسی‌های امروزی رفت...!
کهنه بودن و قدیمی فکر کردن،
برای دلی که گذر زمان و تغییر امروز و دیروز حالیش نیست،
خیلی بهتره...!
لیلی و مجنون نمی‌خوام؛
فقط حالم از هر چی اسم حس،
که روی دغل‌بازی‌های امروزی می‌ذارن،
بهم می‌خوره!
اره!
تنهایی، با بی‌حسیِ مطلق،
صد شرف داره به عشقِ سرد امروزی...!
 
امضا : Reyhaneh.NF

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا