- ارسالیها
- 603
- پسندها
- 6,961
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 12
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #51
شب قبل از مسافرت، تمام وسایل مورد نیازم را برداشتم؛ لباس، کرم محافظ پوست، کلاه آفتابگیر و حتی لباس گرم.
در این فصل، شمال میتوانست سرد باشد. صبح زود هم سبد پیکنیک را برداشتم و داخلش را پر از میوههای یخچال کردم. سیبزمینی و تخممرغ را پختم و رنده کردم. کالباس و خیار شور خردشده را به آن اضافه کردم و در ظرفی در دار ریختم. سس پلمپ شدهای را هم در سبد گذاشتم. سر راه باید نان باگت میخریدیم. آخر از همه فلاکس چای را پر از آب داغ کردم و بستههای چای لیپتون¹ را در سبد قرار دادم. زیرانداز را هم روی سبد گذاشتم که فراموشم نشود.
بعد چند چتر هم برداشتم؛ کار از محکمکاری عیب نمیکرد. ساعت هفت بود که دکتر با لباس راحتی، درحالی که سر کممویش را میخاراند از اتاق بیرون آمد. مانند پسرانش بلندقامت...
در این فصل، شمال میتوانست سرد باشد. صبح زود هم سبد پیکنیک را برداشتم و داخلش را پر از میوههای یخچال کردم. سیبزمینی و تخممرغ را پختم و رنده کردم. کالباس و خیار شور خردشده را به آن اضافه کردم و در ظرفی در دار ریختم. سس پلمپ شدهای را هم در سبد گذاشتم. سر راه باید نان باگت میخریدیم. آخر از همه فلاکس چای را پر از آب داغ کردم و بستههای چای لیپتون¹ را در سبد قرار دادم. زیرانداز را هم روی سبد گذاشتم که فراموشم نشود.
بعد چند چتر هم برداشتم؛ کار از محکمکاری عیب نمیکرد. ساعت هفت بود که دکتر با لباس راحتی، درحالی که سر کممویش را میخاراند از اتاق بیرون آمد. مانند پسرانش بلندقامت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر