- ارسالیها
- 867
- پسندها
- 13,009
- امتیازها
- 34,373
- مدالها
- 16
- نویسنده موضوع
- #31
سرش رو تکون داد و گفت:
- به اورسلا فکر نکن. خودم یه کاریش میکنم.
- اصلاً اورسلا رو نادیده بگیریم، بازم هنوز نتونستیم جای حلقه رو پیدا کنیم و از یه طرفم وقتی الکساندر بخواد بیاد، من رو که ببینه کار نیمه تمومش رو تموم میکنه.
- الکساندر فکر میکنه تو مردی، اون میدونه که الان گروه شدوز دست آدم دیگهای بجز اورسلاست؛ اون فکر میکنه گروه دست آدمی به اسم بتیه.
- بتی؟! بتی کیه؟!
خیره شد تو چشمهام و گفت:
- تویی.
- چی؟! دیوونه شدی؟! اون به محض اینکه من رو ببینه میفهمه کیام و کارم رو تموم میکنه!
- هرماینی! الکس سه ساله که تو رو ندیده، جدا از اون تغییر قیافه میدی کاری نداره که... .
- خب، جای حلقه چی؟!
- الکس میدونه اون حلقه کجاست، قراره به همین واسطه وارد گروه بشه؛ ولی قبل از اینکه دستتون...
- به اورسلا فکر نکن. خودم یه کاریش میکنم.
- اصلاً اورسلا رو نادیده بگیریم، بازم هنوز نتونستیم جای حلقه رو پیدا کنیم و از یه طرفم وقتی الکساندر بخواد بیاد، من رو که ببینه کار نیمه تمومش رو تموم میکنه.
- الکساندر فکر میکنه تو مردی، اون میدونه که الان گروه شدوز دست آدم دیگهای بجز اورسلاست؛ اون فکر میکنه گروه دست آدمی به اسم بتیه.
- بتی؟! بتی کیه؟!
خیره شد تو چشمهام و گفت:
- تویی.
- چی؟! دیوونه شدی؟! اون به محض اینکه من رو ببینه میفهمه کیام و کارم رو تموم میکنه!
- هرماینی! الکس سه ساله که تو رو ندیده، جدا از اون تغییر قیافه میدی کاری نداره که... .
- خب، جای حلقه چی؟!
- الکس میدونه اون حلقه کجاست، قراره به همین واسطه وارد گروه بشه؛ ولی قبل از اینکه دستتون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.