متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Shirin. 2004

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
9
امتیازها
0
  • #1,321
سلام من دنبال اسم یه رمان میگردم که پسره رو به جرم قتل داییش میندازن زندان مادر پسره از یکی از اقوامشون که همون سال مدرک وکالتش رو گرفته می خواد که بیاد وکیل پسرش بشه دختره(همون وکیله) هم نمیتونه کاری کنه ولی بعد از چند سال میاد و دوباره وکالت پسره رو به عهده میگیره و...
وای من دارم دیوانه میشم کسی نمیدونه اسم این رمان چیه؟
 

zei_zei13_94

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
15
امتیازها
33
  • #1,323
یادم نمیاد بین چند اسم گیر کردم،اسمی که یادت میاد چیه؟
فقط یادمه دوست دختر و داداشش اسماشون خیلی شبیه هم بود و دختر دوتا داداش دو قلو داشت اسمشون طاها و عطا بود و اسم بچه رو دریا میذارن تا اونجا یادمه که دختر تو شمال بچه رو به دنیا میاره
 

zei_zei13_94

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
15
امتیازها
33
  • #1,324

مری ام

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
11
امتیازها
33
  • #1,325
سلام رمانی با موضوع جرات یا حقیقت میشناسید معرفی کنید موضوع این رمان انیطور بود که دختره اسمش الناز بود که سر یه دنده بودن وارد یه بازی کودکانه میشه.. اگه رمانی شبیه این میشناسید بگید لطفا مرسی
 

mseh

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
129
پسندها
800
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
  • #1,327

mseh

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
129
پسندها
800
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
  • #1,328
همونی که پاش به خونه‌ی متروکه روبه روشون بار شد اون مرد نقاش؟
اسم رمان یادم نیست
نه نمشناسم یعنی شربندی سر حقیقت نمیشناسم

سلام رمانی با موضوع جرات یا حقیقت میشناسید معرفی کنید موضوع این رمان انیطور بود که دختره اسمش الناز بود که سر یه دنده بودن وارد یه بازی کودکانه میشه.. اگه رمانی شبیه این میشناسید بگید لطفا مرسی
 

مری ام

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
11
امتیازها
33
  • #1,329
همونی که پاش به خونه‌ی متروکه روبه روشون بار شد اون مرد نقاش؟
اسم رمان یادم نیست
نه نمشناسم یعنی شربندی سر حقیقت نمیشناسم
اره اره
 

Mozhiii96

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
6
پسندها
9
امتیازها
3
  • #1,330
سلام دنبال یه رمانی میگردم خلاصش در مورد دختر مهندسی بود که برای گرفتن یه پروژه براش شرط میزارن که باید یه پسری رو راضی کنه با پدر بزرگش آشتی کنه ، دختره هم برای اینکار میره خدمتکار پسره میشه یه مدت بعد که پسره رو به مرور راضی کرد و با پدر بزرگش جور شداز اون خونه میزاره میره پسره هم در به در دنبالش میگرده تا اینکه تو مهمونی که واسه موفقیت پروژه ترتیب داده بودن دختره رو میبینه میفهمه مهندس همون پروژه ست و خدمتکار نیست
آفرت
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
64
عقب
بالا