متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

سمادختری در مزرعه

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
10
امتیازها
33
  • #1,751
یه رمان بود یادم نمیاد دقیق ولی پسره لامبرگینی داشت بعد فکر کنم دختره با دوستاش زندگی میکرد یا تنها پسره ام فکر کنم فالینشون بود پسر عمویی چیزی
یه قسمت بود نمیدونم برا این رمانه یا نه ولی فکر کنم برا همینه
دختره با دوستاش تو پایین شهر زندگی میکردنولی همه خانواده های پولدار داشتن
بعد اول رمان اینا با دمپایی دنبال هم میکنن دمپایی میخوره تو سر صابت خونه
 

Rooghayeh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
5
امتیازها
0
  • #1,753
میشه رمانی که دختره توش معتاد باشه رو معرفی کنید
 

رومینا م

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #1,754
سلام
دوستان یه رمانی چند سال پیش خوندم که اسم شخصیت هاشم یادم نیست خلاصه داستان این جوریه که یه دختری متصدی هتل بود که صاحب نوه هتل از خارج میاد ایران که دختره با پسره سر یه سری اختلافاتی از هتل اخراج میشه و بعد در روستاها متصدی میشه نمی دونم چی میشه پسره عاشقش میشه و یه جوری از طرف هتل آلمان بهش نامه میده و اونم وقتی میره آلمان پسره رو اونجا میبینه و بعدم اونا پیش خانواده ش تو بلژیک میبره که پسره اونجا شرکت داشته
فقط همین قدر یادمه
سلام
من دنبال یه رمانی هستم که برادر دختره خواهرش رو به ی پسر پولدار میفروشه (دختره خودش خبر نداره) و این دختره همرا پسره میره ی شهر دیگه، بعد شوهره خیلی سادیسمی بوده همش به دختره میگفت بو میدی این چیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Shide

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
108
امتیازها
523
مدال‌ها
3
  • #1,755
سلام
دنبال که رمان که اولش اینجور شروع میشد که یه دختره به اسم فکر کنم ارزو با پسر داییش فکر کنم عاشق همن و میخوان ازدواج کنن ولی ازمایش هاشون درست در نمیاد و نمیتونن ازدواج کنن
دختره فکر کنم دکتر بود یا نقاش دقیق یادم نیست
ولی دختره با یه پسره اشنا میشه بعد با این پسره به یه گالری نقاشی میره اونجا پسر دایش و با زنش میبینه
اخرم این دختره با اون پسره عاشق هم میشن ازدواج میکنن
رمان دروغ شیرین
 

Aferatz84

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #1,756
سلام دنبال یه رمان میگردم که راجب عشق یه دختر به عموی ناتنیشه و همینطور عموش هم اون رو دوست داره اما برای دینی که فک می‌کنه به پدربزرگ دختر داره چیزی نمیگه و وقتی دختره به عشقش اعتراف می‌کنه پسش میزنه به جایی میرسه که دختره میره تو مهمونی و اوردوز می‌کنه ولی بعد از مرگ نجات پیدا می‌کنه رمان آنلاین و کانال داره
 

@nargesgon

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #1,758
سلام من یه رمان خوندم ولی اسمشو نمیدونم راجع به یه دختری هست که با نامزدشو پدرو مادرش میرنروستای پسره تا برادرش که از خارج اومده رو ببینن توی راه تصادف میکنن و فقط دختره زنده میمونه و ماشین منفجر میشه دختره وقتی بهوش میاد برادر پسره رو میبینه با یه دختر دیگه
 

ghoflokelid

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #1,759
سلام یک رمانی که سالها پیش خوندم و هیچ چیز کاملی ازش یادم نیست جز همین مقدار محدود.ممنون میشم کمکم کنید اسمش رو پیدا کنم
یه پسره بود که یه عمارت ساخته بود تو باغ واسه عشقش یا زنش حالا یادم نیست عشقش ولش کرده بود یا مرده بود همیشه میرفت تو اون عمارت و خیلی مرموز و مشکوک بود
یه عمارت هم مال خونواده اش بود که یه دختری حالا نمیدونم واسه پرستاری یا دوستشون بود اومده بود اونجا
دختره میخواسته سر از کار و راز این پسره در بیاره
بعد پسره خوشش نمیومد از این دختره که حالا بینشون برخوردهای فیزیکی ناخواسته اتفاق می افتاده تیکه پرنگی که ازش یادمه اینه که یه شب دختره رفت آب بخوره پسره میاد تو آشپزخونه و باقی ماجرا
دختره مخفیانه وارد عمارت پسره میشه سر از رازش در میاره و میفهمه که چرا این پسر انقد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

F.ba

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #1,760
ازدواج ممنوع
یه رمان بود یادم نمیاد دقیق ولی پسره لامبرگینی داشت بعد فکر کنم دختره با دوستاش زندگی میکرد یا تنها پسره ام فکر کنم فالینشون بود پسر عمویی چیزی
یه قسمت بود نمیدونم برا این رمانه یا نه ولی فکر کنم برا همینه
دختره با دوستاش تو پایین شهر زندگی میکردنولی همه خانواده های پولدار داشتن
بعد اول رمان اینا با دمپایی دنبال هم میکنن دمپایی میخوره تو سر صابت خون
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
65
عقب
بالا