متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

parnian.gh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
13
امتیازها
33
  • #2,131
سلام یه رمان بوده که فک کنم باباهه تصادف میکنه و یکی و میکشه برا همین دخترش خون بس اون خانواده میشه و با پسره ازدواج میکنه و خیلی اذیت میشده چون قلبشم مشکل داشته و بعضی وقتا کپسول اکسیژن میذاشته بعد کم کم از هم خوششون میاد و عاشق هم میشن و دختره حامله میشه ولی بخاطر قلبش نباید هیچ وقت حامله میشده و همه بهش میگن سقط کنه ولی نمیکنه و اخرشم باز موند
 

parnian.gh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
13
امتیازها
33
  • #2,132
سلام یه رمان بود که انگار پسره چون فک میکردد بابای دختره قبلا به خالش دست‌درازی کرده و مرده میاد به دختره نزدیک میشه و به دختره دست‌درازی میکنه بعد دختره حامله میشه و میذاره از ایران میره و بچشو اونجا بدنیا میاره و مامانشم نمیدونه بعد چن سال که حالش بهتر میشه برمیگرده و به مامانش میگه که بچه دوستمه که اونجا مرده و دادتش بمن بعد پسره رو دوباره میبینه و حالش بد میشه تا اینکه بلاخره پسره توضیح میده و باهم ازدواج میکنن البته مامانشم میفهمه که بچه خود دخترست
بابا دختر مرده بوده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

parsa1380

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,133
یک دختره پولدار تنها بود که میخواد بره تو یک باند خلافکار تو دبی نفوذ کنه که انتقام بگیره بعد یک پلیسه هم وسط راه باهاش همراه میشهبعد از ماموریت پلیسه خبر شو نمی گیره بعد این دختره می ره خونشون خانواده پسره هم مذهبین.
بقیش هم یادم نیست دوستان لطفا اگه کسی میدونه اسمشو بگه
 

Sara.mt

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,134
سلام وقت بخیر من دنبال رمانی میگردم که دختره برای مرمت وارد عمارتی میشه که ورود زنان ممنوعه ، پدرش از دست کسانی فراری بود و دختر با مادرش زندگی میکرد ، اگر اشتباه نکنم پسر صاحب هتلی بود که در زیر زمین اون کار های خلاف انجام میشد
 

faezexxx

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
5
امتیازها
0
  • #2,135
سلام من دنبال یه زمانم که اسم شخصیت ها رو نمیدونم . یه دختره بود خیلی لوس و ناز بود که با پدرش زندگی میکرد بعد با یه پسر دوست میشه که پسره اینو به مهمونی و... می‌بره یشب توی یه مهمونی به دختره مزاحمت می‌کنه و فرداش می‌ره . دختره بعدش حامله میشه و می‌ره دارو بخره که بچه از بین بره تصادف می‌کنه یکی از پاهاش کوتاه میشه
عموی پسره که آدم مذهبی وقتی اینو میبینم میاد خواستگاریش و باهاش ازدواج می‌کنه .عمویش ی دختر کوچک هم داره
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلو راد

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,136
من دنبال یه رمانم که دختر بوکس کار میکرد پسر عمه هم دختر میخواست اما دختر علاقه ای بهش نداشت تا اینکه پسر به دختر دست درازی کرد و...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

donyam

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,137
سلام دنبال یه رمان میگردم که
یه دختره فقیر بود که میره و به یه بازیگر عشقشو اعتراف میکنه ولی پسره غرورشو میشکنه...حالا بعد از چندین سال دختره پزشک شده و پسره مامانشو میخواد پیش دختره عمل کنه...
 

❁S.NAJM

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
620
پسندها
5,089
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
23
  • مدیر
  • #2,138
یک دختره پولدار تنها بود که میخواد بره تو یک باند خلافکار تو دبی نفوذ کنه که انتقام بگیره بعد یک پلیسه هم وسط راه باهاش همراه میشهبعد از ماموریت پلیسه خبر شو نمی گیره بعد این دختره می ره خونشون خانواده پسره هم مذهبین.
بقیش هم یادم نیست دوستان لطفا اگه کسی میدونه اسمشو بگه
سلام عزیزم، محتوای رمان «مافیا» و همینطور رمان دو جلدیِ « شانزده سال فکر سیاه1»،«معاون2».
با خلاصه‌ای که ارائه دادید تا حدودی همخوانی داره، میتونی چک کنی ببینی شاید رمان مورد نظرت باشن:458209-f12060c2c913aba8ccc50517d4698098:
 
امضا : ❁S.NAJM

fatemeh00

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,139
سلام اسم این رمان کسی بلده؟
یه دختر چادری بود با دوستش میرغتن مدرسه بعد باباش بازاری بود خیلی هم تعصب داشت و مذهبی بود فکر کنم فرش فروش بود بعد یه شب عروسی دعوت میشن یه پسر همسایه داشتن این مردم راجبش بد میگفتن نقاشی هم میکشید تو عروسی اینا با هم برخورد میکنن گردنبند دختره جا میمونه بعد میگذره یه خواستگار برا دختره پیدا میشه خیلی خوب دختره قبول میکنه و خلاصه میرن خرید ولی دوست دختره علیه اون شایعه میکنه و دختره رو بزور میدن به همو پسره که تو عروسی دید البته خیلی کتک میخوره
 

گلبرگـ

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
33
پسندها
50
امتیازها
90
  • #2,140

سلام اسم این رمان کسی بلده؟
یه دختر چادری بود با دوستش میرغتن مدرسه بعد باباش بازاری بود خیلی هم تعصب داشت و مذهبی بود فکر کنم فرش فروش بود بعد یه شب عروسی دعوت میشن یه پسر همسایه داشتن این مردم راجبش بد میگفتن نقاشی هم میکشید تو عروسی اینا با هم برخورد میکنن گردنبند دختره جا میمونه بعد میگذره یه خواستگار برا دختره پیدا میشه خیلی خوب دختره قبول میکنه و خلاصه میرن خرید ولی دوست دختره علیه اون شایعه میکنه و دختره رو بزور میدن به همو پسره که تو عروسی دید البته خیلی کتک میخوره
سلام رمان وسوسه رو چک کنید
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا