متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

ftm_msn

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,381
سلام
دنبال یه رمانی میگردم که اگر اشتباه نکنم اسم دختره ساغر بود و پسره امیرحسین
ساغر دختر یه سرهنگ بود که براش پاپوش قتل دوختن و دختره به اجبار وارد باند خلاف میشه که رئیسشون اسمش هومنه
امیرحسین هم نفوذی تو باندشون بوده
اگر کسی اسم رمان و میدونه ممنون میشم بگه
 

parnian.gh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
13
امتیازها
33
  • #2,382
  • سلام من دنبال یه رمان ام که دو جلدی بود و جلد اول یه دختر و پسری به اسم یوسف عاشق هم میشن ولی در اخر یوسف میمیره
  • توی جلد دوم تو مهمونی دختره استاد دانشگاهشو‌که قبلا از دختره خوشش میومده رو میبینه که یه دخترم داشته و بعد مدتی معلوم میشه که استاد دانشگاهش و نامزدش که فوت شده(یوسف)با هم برادرند و یوسف تو بچگی گم شده بوده ولی گردنبندی کخ پدرش بهش داده بوده رو همیشه داشته.در اخر دختره و استاد دانشگاهه باهم ازدواج میکنن
 

parnian.gh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
13
امتیازها
33
  • #2,383
  • سلام من دنبال یه رمان ام که فکر میکنم دوجلدی بود و درباره دختری بود که با مادربزرگش که بهش میگفت بی بی تویه اتاقی ته باغ یه خونه زندگی میکردن و بعد پسر اون خانواده و اون دختر عاشق هم میشن و یروز که دختره میخواست خبر بارداریشو بده میفهمه که براش پاپوش دوختن و کلی عکس از خ**یا*نت کردنش پخش شده و از خونه پرتش میکنن بیرون.دختره بچشو بدنیا میاره ولی قلبش مشکل داشته و نمیتونسته پول داروهاشو بده پس تصمیم میگیره پسرشو به پدرش برگردونه و بعدش حالش بد میشه و میره بیمارستان
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hanieh85

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,384
سلام لطفا اسمش رو بگید خیلی دنبالش هستم
دختر تصادف کرد بعد فراموشی گرفته بعدش مادرش بهش میگه تو شوهر داری یه دختر هم داری اینا اسم شخصیت هاش باربد اسم دختره رو نمیدونم اسم دخترشون هم گندم
 

ftm_msn

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,385
  • سلام من دنبال یه رمان ام که دو جلدی بود و جلد اول یه دختر و پسری به اسم یوسف عاشق هم میشن ولی در اخر یوسف میمیره
  • توی جلد دوم تو مهمونی دختره استاد دانشگاهشو‌که قبلا از دختره خوشش میومده رو میبینه که یه دخترم داشته و بعد مدتی معلوم میشه که استاد دانشگاهش و نامزدش که فوت شده(یوسف)با هم برادرند و یوسف تو بچگی گم شده بوده ولی گردنبندی کخ پدرش بهش داده بوده رو همیشه داشته.در اخر دختره و استاد دانشگاهه باهم ازدواج میکنن
سلام
جلد اول مرثیه عشق
جلد دوم واهمه با تو نبودن
 

I don't name

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,387
سلام دوستان دنبال یه رمان هستم تقریبا برای دوسال پیش هست .ژانرش پرستاری بزرگسال بود.موضوع درباره دختری هست که برای رسیدن به پول پرستار یه پسر فلج میشه می خواد هر جور شده با برادر این پسره باشه تا پولدار شه ولی این پسر که فلج هست عاشق دختر پرستار میشه و به دختره.... بعد دختره می فهمه این پسره اصلا فلج نیست و.... کسی می دونه اسم رمان چیه
 

parnian.gh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
13
امتیازها
33
  • #2,388
  • سلام من دنبال یه رمانی ام که انگار پدر یا برادر دختره دچار قتل غیر عمد شده بوده و خانواده اون پسره شرط خون بس میذارن و دختره با برادر یا یکی از فامیلای پسره ازدواج میکنه ولی دختره مریض بوده و نیاز به اکسیژن داشته و چون داروهاشو نمیخورده حالش داشته بدتر میشده و انگار خانواده دختره کلا پزشک بودن ولی دختره یه رشته دیگه خونده بوده و در اخر دختره و پسره عاشق هم میشن و دختره باردار میشه ولی پسره نمیدونسته که چقدر بارداری برای دختره بده و پدره کلی نگران میشه و میخوان دختره رو ببرن برای سقط ولی دختره راضی نمیشه و بچرو نگه میداره و پسره یمدت باهاش قهر بوده چون دختره ممکن بود که جونشو از دست بده و دختره هرروز برای بچش توی دفترش نامه مینوشته. اخرشم باز تموم میشه
 

parnian.gh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
13
امتیازها
33
  • #2,389
  • سلام من دنبال یه رمان ام که موضوع اینه که پسره برای انتقام خاله اش که فوت شده میاد و به دختره مردی که اینکارو قبلا با خالش کرده بوده نزدیک میشه و بهش دست درازی میکنه و به دختره گفته یود که با چند تا از دوستاش اینکارو کرده و دختره بعد این ماجرا و وقتی میفهمه بارداره از ایران میره چون اصلا حالش خوب نیوده و کسی از خانوادشم نمیدونسته که بارداره و با کلی مشاوره سعی میکرده اتفاقا رو فراموش کنه و بعد چن سال که بچش بدنیا میاد و یکم بزرگ میشه برای اینکه پدرش فوت شده برمیگرده و به خانوادش میگه این بچه دوستشه که فوت شده و سپردتش دست اون و بعد مدتی پسره رو میبینه و حالش بد میشه و پسره میفهمه که بچه داره و میخواد بچرو ازش بگیره و یکاری کنه که دوباره دل دختره رو بدست بیاره چون میدونه اشتباه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

876

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
5
امتیازها
3
سن
16
  • #2,390
baroon:
سلام ی دختره خب اسمشو نمیدونم از ی پسره کیفشو میزنه نگو پسره پلیسه این پسره وقتی میبینه دختره شبیه خواهرشه که تو کماست بهش‌میگه میخوای تورو دست پلیس ندم باید بیای ی مدت نقش خواهرمو بازی کنی دختره رو با ترس قبول میکنه خواهر پسره ی شوهر داشت با ی بچه اینم ناچار میشه میره نقشش رو بازی میکنه چون اون کسایی که به خواهر پسره حمله کرده بودن با فکر اینکه مثلا اون زنه رو کشتن خیالشون راحت میشه میگذره و میگذره تا برادره عاشق این دختره میشه این دختره هم همین طور

ی روز دختره داره با خانواده پسره ی قاب عکس میبینه تو اون قاب عکس یا پدر بزرگ یا مادر بزرگ شو میبینه بعد فکر میکنه این پسره عموش یا داییشه میره دنبال این معما بعد میبینه نه اصلا اون موقع پدر بزرگش ی زن صیغه ای هم داشته اصلا این پسره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
62
عقب
بالا