سلام
دنبال رمانی هستم با این مضمون که دختری بود که مشکل تنفسی داشت و از جای بسته هم میترسید فکر کنم با پدرش زندگی نمیکرد و با عموش بود که بعد عاشق هم میشند و البته عموی دختره نبوده و حالا چه نسبتی داشتند را یادم نیست
یه صحنه ش رو هم که یادم هست این بود که با هم بحث داشتند و بعد پسره از ماشین پیاده میشه و دختره تو ماشین میمونه با در و شیشه های بسته و دچار حمله عصبی و تنگی نفس شده بود
اگه اشتباه نکنم پای پسره هم مشکل داشت یکیش کوتاه تر بود
خیلی دقیق یادم نیست
دنبال رمانی هستم با این مضمون که دختری بود که مشکل تنفسی داشت و از جای بسته هم میترسید فکر کنم با پدرش زندگی نمیکرد و با عموش بود که بعد عاشق هم میشند و البته عموی دختره نبوده و حالا چه نسبتی داشتند را یادم نیست
یه صحنه ش رو هم که یادم هست این بود که با هم بحث داشتند و بعد پسره از ماشین پیاده میشه و دختره تو ماشین میمونه با در و شیشه های بسته و دچار حمله عصبی و تنگی نفس شده بود
اگه اشتباه نکنم پای پسره هم مشکل داشت یکیش کوتاه تر بود
خیلی دقیق یادم نیست