متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Saanaa

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
0
مدال‌ها
1
  • #851
صلام ی رمان هست

دربارع ی دختر امروزیه که خواستگار مذهبی داره و بهش جواب بلع میده و نامزد میشن این بیین پسر دچار سوتفاهم های زیاده میشه و این اخر ی سوتفاهم خیلی بزرگ باعث میشه تصمیم به جدایی بگیرع و بعد فهمیدن حقیقت پشیمون میشه و......یک جا فکنم دختره بهش قرص اکس میده وبهش.... میکنه
یک پسر خاله هم داره که خیلی به هم وابسته هستن و همین یکی از مشکلات نامزدشه چون دختره رو دوست دارم سعی میکنه باهاش کنار بیاد
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Saanaa

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
0
مدال‌ها
1
  • #852
صلام ی رمان هست

دربارع ی دختر امروزیه که خواستگار مذهبی داره و بهش جواب بلع میده و نامزد میشن این بیین پسر دچار سوتفاهم های زیاده میشه و این اخر ی سوتفاهم خیلی بزرگ باعث میشه تصمیم به جدایی بگیرع و بعد فهمیدن حقیقت پشیمون میشه و........
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Delvini

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #853
سلام، یه رمانی بود که دختره با مامان و برادرش زندگی میکنه که رابطش با مامانش حوب نیست مامانشم مشکل اعصاب داره،دختره هم فک میکنه مامانه با روانشناسه رابطه داره بخاطر همین لج میکنخ با اون روانشناسه نامزد میکنه ،دختره دوست داشت یه مار به عنوان حیون خونگی نگه داره و یبارم خودکشی کرد که پسره نجاتش داد،اسمشو اگه میدونین لطفا بگین
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Fatiiiiii

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #854
سلام دوستان من یک رمان خوندم هر چقد فکر میکنم اسمش رو یادم نمیاد ، موضوعش این بود که یه دختری با ماشین یه پسری که پلیسه تصادف میکنه بعد پلیسه بهش پیشنهاد میده که برای یه ماموریت بره نمیدونم دقیقا کجا ولی حالا دختره اول قبول نمیکنه بعد بابایه پسره که بازم‌پلیس بوده راضیش میکنه و اینا میرن خارج از کشور بعد پسره عاشق دختره میشه ، یه تیکشم یادمه دختره به نوشیدنی حساسیت داره بعد میخوره بیهوش میشه ممنون میشم بم بگیییددددد خیلی دنیالشم
 

Rosha-r

نو ورود
سطح
6
 
ارسالی‌ها
30
پسندها
542
امتیازها
2,623
مدال‌ها
6
  • #855
سلام و وقت بخیر ^^
یه رمانی هست... حدود پنج سال پیش توی سایت اصلی خوندم ولی اسمش خاطرم نیست
دختری بود که توی شهر خودشون قرار بود اجباراً با دوست برادرش ازدواج کنه... ولی یک روز با فهمیدن یه حقیقت بزرگ از یه آدم معروف، دزدیده میشه. اون هم شبونه وسایلش رو برمی‌داره و میره تهران.
۵ سال با پسری زندگی می‌کنه... معتاد هم میشه ولی ترک می‌کنه تا در نهایت با مردی آشنا میشه و به عنوان منشی شرکت اون مرد کار ‌می‌کنه. بعد از مدتی ازدواج می‌کنن ولی دختره کار قبلیش که خوشایند هم نیست... اصلا خوشایند نیست (!) و اعتیاد سابقش رو به پسره نمیگه و همه رو به خواهر دوقلوی خیالیش نسبت میده... همه‌چی دست به دست هم یدن تا پسره بفهمه ولی هربار با یه بهونه جدید ذهنش رو منحرف میکنه... اسم رمان چیه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Shide

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
108
امتیازها
523
مدال‌ها
3
  • #856
صلام ی رمان هست

دربارع ی دختر امروزیه که خواستگار مذهبی داره و بهش جواب بلع میده و نامزد میشن این بیین پسر دچار سوتفاهم های زیاده میشه و این اخر ی سوتفاهم خیلی بزرگ باعث میشه تصمیم به جدایی بگیرع و بعد فهمیدن حقیقت پشیمون میشه و........
رمان آینه ای در برابرت میگذارم نیست؟
 

NEGIN BARZAN~

نویسنده انجمن
سطح
33
 
ارسالی‌ها
2,143
پسندها
30,343
امتیازها
64,873
مدال‌ها
19
سن
20
  • #857
سلام...
دنبال یه رمانی می‌گردم که دختره رو می‌خواستن به زور به مردی که زن داشته شوهر بدن، اما دختره به هزار ضرب و زور درمیره و پیش یه پسره می‌ره که مثل اینکه فامیل از آب درمیان، اون مرده هم که زن داشته، می‌ره پیش یکی که خیلی قدرتمند بوده و همه ازش حساب می‌بردن، میگه که زنم دررفته و مرده هم میگه باشه برات پیداش میکنم. خلاصه اون مرده دختره رو پیدا می‌کنه و وقتی می‌فهمه کیه، دختره رو به اون مرد زن‌داره نمی‌ده و پیش خودش نگهش میداره. مثل اینکه اینا هم با هم فامیل بودن، درست یادم نیست. کم‌کم عاشق هم میشن و مرده همیشه دختره رو از دست دشمناش نجات میده و اینا ازدواج میکنن. اون مرد زن دار هم هی پی دختره رو میگیره و چندین بار هم گروگان می‌گیردش که اون یکی نجاتش میده که دفعه‌ی آخر دختره از پرتگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NEGIN BARZAN~

Saanaa

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
0
مدال‌ها
1
  • #858
صلام

دلارام عاشق امیر پسر خالشه اما حافظه شو از دست میده و عشقش رو فراموش میکنه تا به پست دانیال مرد فرصت طلب میوفته که با وجود زن و بچه اش میخواد دلارام رو بدست بیاره اما..

اینها چند تیکه از رمان هستن



دانیال مشتی تو صورت امیر کوبید: لاشخور سه ساله رفتی اون سر دنیا همه ی عشق و حالتو کردی الان اومدی که چی؟ دلارام مال منه!

امیر به سمتش حجوم برد: تو حرف نزن، من هر گوهی باشم با وجود زن و یه بچه نمی‌افتم دنبال یه دختر آفتاب مهتاب ندیده!

با بهت به دانیال نگاه کردم که وحشت زده نگاهم می‌کرد، چشمام سیاهی رفت و....

..............

_ عوضی من عاشقت بودم بعد تو با وجود متاهل بودنتو یه بچه اومدی خواستگاریم دانیال؟

+ دلارام به نفعته باهام کنار بیای و اگر نه باید قید خانواده اتو بزنی، همین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Par._.niya

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
34
امتیازها
40
مدال‌ها
1
  • #859
سلاام
عاقا دنبال ی رمانیم خعلی وقته میگردم نم اسمش چیع
درمورد ی دختری بود میدزدنش میبرنش عربستان ک بشه همسر خانزاده اگ اشتب نکنم
دختره ایرانی بود ولی خارج از ایران زندگی میکرد
پسره هم فکر کنم دو رگه ایرانی_عربستانی بود
دیگه چیز زیادی ازش ب یاد ندارم،فقط اینکه چشا دختره اگ اشتباه نکنم عسلی بودن
خاهشا کسی اسمشو میدونه بگه،مرسی
 
امضا : Par._.niya

Par._.niya

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
34
امتیازها
40
مدال‌ها
1
  • #860
امضا : Par._.niya

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
66
عقب
بالا