متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Negar.Dayani

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
424
پسندها
11,253
امتیازها
27,613
مدال‌ها
15
سن
18
  • #861
امضا : Negar.Dayani

Rozz

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #862
سلام دوستا دنبال یه رمان میگردم که چند سال پیش خوندم و اسمش یادم نیست
یادمه یه دختری بود مامانش مرده بود نامادری داشت برای فرار از خونه تو کلاسای اموزشی ثبت نام کرده بود تو راه عاشق یه پسری شده بود پسره هم نشونه داده بود که اونم عاشق اینه خلاصه خواستن ازدواج کنن پدر دختره راضی نشد فرار کردن تو یه خونه خرابه زندگی کردن دختره حامله بود از پسره خبری نشد بعد کلی مکافات فهمید پسر مرده بزور بچه رو دنیا اورد و... رفته بود یجایی دید اون پسره با معلمشه فهمید همش نقشه بود نمرده بود از اولم نامزد معملش بود برای اینکه دیگ دختره سراغشو نگیره نقشه کشیده بود بهش بفهمونه مرده و در اخر هم دختره خودکشی کرد فک کنم خودش رو انداخت تو دریا لطفا اگه کسی اسمش رو میدونه بگه ممنون
 

Aynaz74

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
16
امتیازها
33
  • #863
سلام...
دنبال یه رمانی می‌گردم که دختره رو می‌خواستن به زور به مردی که زن داشته شوهر بدن، اما دختره به هزار ضرب و زور درمیره و پیش یه پسره می‌ره که مثل اینکه فامیل از آب درمیان، اون مرده هم که زن داشته، می‌ره پیش یکی که خیلی قدرتمند بوده و همه ازش حساب می‌بردن، میگه که زنم دررفته و مرده هم میگه باشه برات پیداش میکنم. خلاصه اون مرده دختره رو پیدا می‌کنه و وقتی می‌فهمه کیه، دختره رو به اون مرد زن‌داره نمی‌ده و پیش خودش نگهش میداره. مثل اینکه اینا هم با هم فامیل بودن، درست یادم نیست. کم‌کم عاشق هم میشن و مرده همیشه دختره رو از دست دشمناش نجات میده و اینا ازدواج میکنن. اون مرد زن دار هم هی پی دختره رو میگیره و چندین بار هم گروگان می‌گیردش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Aynaz74

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
16
امتیازها
33
  • #864
ارباب سالار
 

Ghazal Mohammadi

نویسنده افتخاری
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
13,666
امتیازها
35,373
مدال‌ها
21
  • #865
سلاام
عاقا دنبال ی رمانیم خعلی وقته میگردم نم اسمش چیع
درمورد ی دختری بود میدزدنش میبرنش عربستان ک بشه همسر خانزاده اگ اشتب نکنم
دختره ایرانی بود ولی خارج از ایران زندگی میکرد
پسره هم فکر کنم دو رگه ایرانی_عربستانی بود
دیگه چیز زیادی ازش ب یاد ندارم،فقط اینکه چشا دختره اگ اشتباه نکنم عسلی بودن
خاهشا کسی اسمشو میدونه بگه،مرسی
سلام فکر کنم عود اسم رمانه
 

Ghazal Mohammadi

نویسنده افتخاری
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
13,666
امتیازها
35,373
مدال‌ها
21
  • #866
سلام، یه رمانی بود که دختره با مامان و برادرش زندگی میکنه که رابطش با مامانش حوب نیست مامانشم مشکل اعصاب داره،دختره هم فک میکنه مامانه با روانشناسه رابطه داره بخاطر همین لج میکنخ با اون روانشناسه نامزد میکنه ،دختره دوست داشت یه مار به عنوان حیون خونگی نگه داره و یبارم خودکشی کرد که پسره نجاتش داد،اسمشو اگه میدونین لطفا بگین
رمان عشق و دیوانگی
 

Par._.niya

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
34
امتیازها
40
مدال‌ها
1
  • #867
امضا : Par._.niya

amin tiam

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
38
امتیازها
33
مدال‌ها
1
  • #868
سلام یک رمانی بود که مرد اسمش ارمیا بود و متخصص اطفال زن و بچش مرده بودن بعد یه همکار خانم داشت که با اینکه باردار بود از همسرش که اسمش امیر بود جدا شده بود اسمش بچه خانمه هستی بود تصمیم میگیرن که با هم ازدواج کنن یه سفر با راهیان نور میرن و اونجا ازش خواستگاری میکنه
ارمیا یه دوست داشت که اسمش آرین بود و پلیس بود و با دوست دختره که اسمش روشنا بود ازدواج میکنه
اسم داداش خانومه هم آرتام بود
 

یاقیش

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
17
امتیازها
33
مدال‌ها
1
  • #869
سلام یک رمانی بود که مرد اسمش ارمیا بود و متخصص اطفال زن و بچش مرده بودن بعد یه همکار خانم داشت که با اینکه باردار بود از همسرش که اسمش امیر بود جدا شده بود اسمش بچه خانمه هستی بود تصمیم میگیرن که با هم ازدواج کنن یه سفر با راهیان نور میرن و اونجا ازش خواستگاری میکنه
ارمیا یه دوست داشت که اسمش آرین بود و پلیس بود و با دوست دختره که اسمش روشنا بود ازدواج میکنه
اسم داداش خانومه هم آرتام بود
شیرینی شیدایی
 

تازه وارد

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #870
سلام دوستان دنبال یه رمانی میگردم که دو تا خواهر بودن و دو تا برادر که خانواده پسرا یکم مذهبی تر بودن.خواهر کوچیکه و برادر کوچیکه تو دانشگاه با هم دوست میشن بعدش با هم تصادف میکنن و دختره میمیره و به خاطر همین اتفاق برادر بزرگه با خواهر بزرگه آشنا میشن و دوست میشن با کلی مخالفت کردن خانواده ها بلاخره ازدواج میکنن.
برادر کوچیکه هم بعد دو سال از زندان برمیگرده.
ممنون میشم اگه کسی اسمش رو میدونه کمک کنه
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
66
عقب
بالا