متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

مهسا ذ

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
44
پسندها
66
امتیازها
103
  • #2,461
سلام من یه رمانی قبلا خونده بودم ک اسمش یادم نیس درمورد دختری بود ک بعد نامزدیش با پسرعموش (پارسا)یه سری عکس چ فیلم مستهجن ازش بدست خانوادش میرسه و دختره از طرف خانوادش طرد میشه بعد 8سال برمیگرده تا بی گناهیشو ثابت کنه دختره طراح لباس بود یه دوست صمیمی هم داشت ب اسم سوگل تبریز زندگی میکرد تهشم با پسرعموش ازدواج می‌کنه میشه اسمشو بگید
کابوس یک روزه اسمش هست
 

maryam_1382

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
  • #2,462
سلام من رمانی میخوام که پسره خاندانش مافیایی هستند و خودش هم توهمین راهه و سادیسم داره خانوادش رو دشمناش کشتنش و یه عمارت بزرگ با خدمتکار های زیاد داره و عاشق خدمتکار عمارتش میشه و پسره سادیسمش خوب میشه
 

مهسا ذ

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
44
پسندها
66
امتیازها
103
  • #2,463
سلام دوستان خوبید ؟ دنبال رمانی میگردم که داستان سیری پلیسی عاشقانه داشت ولی رمان برای چند سال پیشه دختر داستان 2 رگه بود پدر ایرانی بود و مادر فک کنم انگلیسی و پدرش نظامی بود خود دختره هم نظامی بودو جاسوس شده بود و بهش یه ماموریت خیلی مهم داده بودن و امده بود ایرا ن در مورد فک کنم قتل یه شاهزاده اطلاعات جمع کنه و دختره با پایپورت ایرانیش وارد ایران میشه از اینجا داستان پسر ماجرا که از قضا اونم پلیس بوده وارد داستان میشه به پسره خبر میدن که یه جاسوس خیلی زبده و ماهر وارد ایران شده اونم میفته دنبال اینکه پیداش کنه تو یه جایی از داستان که یادم میاد دختره رفته بود تو یه خونه ایی که اطلاعات جمع کنه ولی خونه متروک بوده و پسره سر میرسه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

مهسا ذ

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
44
پسندها
66
امتیازها
103
  • #2,464
سلام
دوستان یه رمانی بود این جوری شروع میشه یه پسر حاجی که همه رو سرش قسم میخورن توی خیابون یه دختر چادری رو از اسید پاشی نجات میده اسید روی پای دختره میریزه ، معتمد بازار به پسره میگه تو که قصد ازدواج نداری بیا با این دختره ازدواج کن از شر خانواده پدریش نجاتش بده ، پسره قبول میکنه عقد میکنن، یه جای داستان پسره میره برای دختره لباس بخره فروشنده لباس خوابم میذاره براش دختره باهاش دعواش میشه در نهایت عاشق میشن بچه دار میشن یه شب پسر عموش میاد خونه میخواد بدزدتش نجات پیدا میکنه این وسطا برادر پسره با یه دختر رابطه داره برادره مجبورش میکنه با دختره ازدواج کنه ، همه داستان یادمه جز اسمش
 

zsami1382

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
  • #2,465
سلام یه رمانی چند سال پیش خوندم ولی یادم نمیاد اسمش چیه و دنبالشم اگه کمک کنین پیداش کنم ممنون میشم رمان اینجوری شروع میشه که دختره که اسمشو یادم نیست عاشق یه پسره شده و عشقشون دو طرفه اس ولی پسره تا وقتی که برادر بزرگش ازدواج نکنه نمیتونه ازدواج کنه دختره هم همش از سرش باز میکرد خواستگارا رو خانواده اش هم سخت میگرفتن و حتی اجازه نداده بودن به دختره که بره دانشگاه خلاصه میگذره و پدر دختره اونو مجبور میکنه که با خواستگار بعدیش حتما ازدواج کنه و برخلاف میل دختره ازدواج میکنن روز بعد مراسم عروسی دختره متوجه میشه که اون پسره که باهاش ازدواج کرده برادر عشقشه و اصلا تا اون موقع اجازه نداده بود به شوهرش که بهش نزدیک بشه و پسره هم که فکر میکرده اون میترسه کاری بهش نداشته بعد چند وقت هم میفهمه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
66
عقب
بالا