متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,417
پسندها
40,324
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • مدیر
  • #2,441
یه رمان دیگه هم بود که دختره پدرش برای یک قرضی به یه پیرمردی داده بودش ولی پیرمرده کاری باهاش نداشت .پیرمرده میمیره و دختره همونجا زندگی میکرد .پسره پیرمرده از خارج میاد اسمش محمد بود و ارو دختره رو بهش میدن میرن یه آپارتمان میگیرن که هر واحدش یکیشون میشینه این پسره محمد هم همون ساختمان هست که بعد ها اینا عاشق هم میشن
طلاهای این شهر ارزانند
 
امضا : Kalŏn

هستی۹۹

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
16
امتیازها
33
  • #2,442
دنبال یه رمان دیگه می گردم ولی اسمش دو ساله یادم رفته،،
دختره فکر کنم اسمش آیلین که از بچگی مادرش تصادف میکنه میمیره و پدرش هم از ناراحتی زیاد میره آسایشگاه،که میره پیش خانواده عموش زندگی میکنه ،که پسر عموش خیلی هواش داره و مراقبش ولی دختره کم کم عاشق پسر عمو میشه ،ولی پسر عمو نمیدونه، دختره کمی افسرده هم هست که زن عموش باهاش زیاد خوب نیست،که دختره به پسر عمو ابراز میکنه عشقش و اونم عاشق آیلین میشه و طی جریاناتی آیلین با خالش میره خارج که برمیگرده پسر عمو باهاش قهر میکنه بقیش یادم نیست ولی در اخر پسر عمو ام اس میگیره ،لطفا برام پیدا کنید ،متشکرم
سلام ، خودم اسم این رمان پیدا کردم،اسمش( پتک نمکی)،شاید کسی دنبالش باشه
 

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,062
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • #2,443
سلام
رمانی بود که دختر رشته تئاتر کار میکرد خواهرش مرده بود و دوتا بچه داشت که پیش پدر شوهره بودن و این دختره میرفت بهشون سر میزد ولی پدر شوهره نمیزاشت بعد برادر شوهره اومد اسمش حامی بود که عاق دختره میشه
بانوی قصه
 
امضا : melin f

سیسی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
2
امتیازها
3
  • #2,444
سلام بچه ها اگه لطفا اسم رمان کسی میدونه بگه
رمان درباره دختریه که وقتی نوجوان بود به پسر خاله اش ابراز علاقه میکنه پسر خالش هم دختر مسخره میکنه تو بچه ای فلان پسره.. میره خارج برای ادامه تحصیل (اسم پسره شاهین بود یا شروین ولی نقشه اصلی نیست)دختره هم افسرده میشه ولی دختر خیلی تغییر میکنه ازاد میشه حرف کسی براش مهم نیست پدرشم درجریانه بخاطر چی اینطوری شده یک روز کابوس میبنه پسره خالش داره مسخرش میکنه از خواب میپره پدرش بهش میگه بازم کابوس دیدی دختر به روی خودش نمیاره بعد به دختر میگه پسرخالت از خارج میخواد بیاد براش میخوان جشن فارق التحصیلی بگیرن مامان دختر بزور میبردش اونجا با شریک شوهر خالش اشنا میشه کمکم عاشق هم میشن
(دختر مامانش همش بهش گیر میده حساسه با خالش خیلی رقابت داره میخواد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hosseini 0

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,445
سلام همگی، چند سال پیش یه رمان خوندم مطمئن نیستم ولی فکر کنم دو جلدی بود... دختره و پسره باهم ازدواج میکنن بعد پسره تصادف میکنه و همه فکر میکنن مرده ولی بعد از چند وقت دختره از عروسی یکی از دوستاش برمیگشته که به طور اتفاقی شوهرش رو میبینه و میفهمه شوهرش نمرده بوده... پسره حافظه ش رو از دست داده بوده و دختره رو یادش نمیاد... یه زن و مرد پسره رو نجات داده بودن و پیش خودشون نگه داشته بودن...بعدش دیگه با کمک دختره خوب میشه... فکر میکنم این اتفاقات واسه جلد دو بود.. البته اگه همونطور که فکر میکنم رمان دو جلدی بوده باشه... ممنون میشم اگه کسی اسمش رو میدونه بهم بگه..
سلام پیداش کردین شما؟؟ اگه آره میشه لطفا بهم بگید اسمشو دوساله دنبالشم ممنونم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m._.r

Hosseini 0

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,446
سلام همگی، چند سال پیش یه رمان خوندم مطمئن نیستم ولی فکر کنم دو جلدی بود... دختره و پسره باهم ازدواج میکنن بعد پسره تصادف میکنه و همه فکر میکنن مرده ولی بعد از چند وقت دختره از عروسی یکی از دوستاش برمیگشته که به طور اتفاقی شوهرش رو میبینه و میفهمه شوهرش نمرده بوده... پسره حافظه ش رو از دست داده بوده و دختره رو یادش نمیاد... یه زن و مرد پسره رو نجات داده بودن و پیش خودشون نگه داشته بودن...بعدش دیگه با کمک دختره خوب میشه... فکر میکنم این اتفاقات واسه جلد دو بود.. البته اگه همونطور که فکر میکنم رمان دو جلدی بوده باشه... ممنون میشم اگه کسی اسمش رو میدونه بهم بگه..
سلام اسمش رو میشه بگید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m._.r

Hosseini 0

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,447
سلام همگی، چند سال پیش یه رمان خوندم مطمئن نیستم ولی فکر کنم دو جلدی بود... دختره و پسره باهم ازدواج میکنن بعد پسره تصادف میکنه و همه فکر میکنن مرده ولی بعد از چند وقت دختره از عروسی یکی از دوستاش برمیگشته که به طور اتفاقی شوهرش رو میبینه و میفهمه شوهرش نمرده بوده... پسره حافظه ش رو از دست داده بوده و دختره رو یادش نمیاد... یه زن و مرد پسره رو نجات داده بودن و پیش خودشون نگه داشته بودن...بعدش دیگه با کمک دختره خوب میشه... فکر میکنم این اتفاقات واسه جلد دو بود.. البته اگه همونطور که فکر میکنم رمان دو جلدی بوده باشه... ممنون میشم اگه کسی اسمش رو میدونه بهم بگه..

سلام همگی، چند سال پیش یه رمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hosseini 0

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,448
سلام همگی، چند سال پیش یه رمان خوندم مطمئن نیستم ولی فکر کنم دو جلدی بود... دختره و پسره باهم ازدواج میکنن بعد پسره تصادف میکنه و همه فکر میکنن مرده ولی بعد از چند وقت دختره از عروسی یکی از دوستاش برمیگشته که به طور اتفاقی شوهرش رو میبینه و میفهمه شوهرش نمرده بوده... پسره حافظه ش رو از دست داده بوده و دختره رو یادش نمیاد... یه زن و مرد پسره رو نجات داده بودن و پیش خودشون نگه داشته بودن...بعدش دیگه با کمک دختره خوب میشه... فکر میکنم این اتفاقات واسه جلد دو بود.. البته اگه همونطور که فکر میکنم رمان دو جلدی بوده باشه... ممنون میشم اگه کسی اسمش رو میدونه بهم بگه..
 

ستاره من

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
22
پسندها
40
امتیازها
40
  • #2,450
سلام یک رمان بود دختره دانشجوی رشته فیزیک بود و بعد بورسیه می شود آلمان در آنجا برای تکمیل دوره از طرف دانشگاه به آمریکا می ررود از او می خواهند در همان جا بماند قبول نمی کند به ایران می آید یادم نیست خانواده اش چی شده بودند فقط یادم قبل از رفتن خانه و یک زن که در خانه بود به او بی بی می گفت...
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
61
عقب
بالا