چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

[Zarlasht A]

برایم خبر نیاورید...
که چه کسی پشتِ سرم حرف می‌زند
بگذارید همه را دوست داشته باشم
و گمان کنم آن‌ها نیز مرا دوست دارند... :)​

 

[NARGES AMIRI]

سخت است دیدن دلبری که دل تورا میبرد
اما دلربایش کسی دیگر است...
دیوانه کننده است حسی که از اضافه بودن داری...

 

[Zarlasht A]

گاهی وقت‌ها...
انسان فقط خسته‌ است،
نه تنهاست، نه غمگین و نه
عاشق؛ فقط خسته است!​

 

[Zarlasht A]

از پنجره...
به پیاده‌رویِ مملو از جمعیت نگاه کرد، گفت:
می‌بینی؛ لباس‌های هستند که راه می‌روند، دروغ می‌گویند،
عاشق می‌شوند، می‌میرند...
کم‌تر لباسی آن بیرون است که درونش "انسان"
وجود داشته باشد‌.
به راستی این دنیا یک رختکنِ بزرگ است!​

 

[Zarlasht A]

در زندگی...
مراقب باشیم کهنه‌های
ریشه‌دار را، فدای تازه
به دوران رسیده‌ها نکنیم​

 

[Zarlasht A]

خنده...
می‌بینی ولی از گریه‌ی دل غافلی...
خانه‌ی ما اندرون ابر است و بیرون آفتاب!​

 

[Zarlasht A]

انسان‌ها...
هر چه درک بیشتری داشته باشند
رنجی بیش‌تری می‌کشند!

#لئوناردو داوینچی​

 

[Zarlasht A]

حال مرا...
لک‌ لکی با بال شکسته می‌فهمد
که می‌ماند و تماشا می‌کند کوُچ رفیقش را​

 

[MARYAM.NAJAFI]

درد یعنی شعر بگویم بهر دلتنگی تو
تو ندانی و بخوانی بهر دلتنگی او...​

 

[☆ADLER]

کوه صبرمٖ
نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

[حافظ]