- ارسالیها
- 1,123
- پسندها
- 19,378
- امتیازها
- 41,073
- مدالها
- 24
- نویسنده موضوع
- #21
(فصل سوم: آینه ی تقلبی)
تیک تاک ساعت دیواری بزرگی که گوشه ی دفتر جا خوش کرده بود، تنها صدایی بود که به سکوت اجازه نمی داد تا بساطش را در آن جا پهن کند. سه نفر، غم زده و کلافه، هر کدام گوشه ای ایستاده و به سمتی خیره نگاه می کردند.
جیمز پشت میز نشسته بود و بی هدف دفتر مقابلش را ورق می زد، بی آن که محتویات داخلش را بخواند. بوکر پشت پنجره در حالی که سیگاری دود می کرد، ایستاده و خیابان خلوت آن شب را از نظر می گذراند و الیزابت، مشغول تماشای مدال های بوکر، قاب شده بر روی دیوار شده بود.
کسی حوصله ی حرف زدن نداشت، و همه در افکار بی پایانشان غوطه می خوردند. اولین نفر که به حرکت کردن از جای ثابتش رضایت داد، الیزابت بود. به طرف دوست دیرینه اش رفت و بدون این که چیزی به او بگوید،...
تیک تاک ساعت دیواری بزرگی که گوشه ی دفتر جا خوش کرده بود، تنها صدایی بود که به سکوت اجازه نمی داد تا بساطش را در آن جا پهن کند. سه نفر، غم زده و کلافه، هر کدام گوشه ای ایستاده و به سمتی خیره نگاه می کردند.
جیمز پشت میز نشسته بود و بی هدف دفتر مقابلش را ورق می زد، بی آن که محتویات داخلش را بخواند. بوکر پشت پنجره در حالی که سیگاری دود می کرد، ایستاده و خیابان خلوت آن شب را از نظر می گذراند و الیزابت، مشغول تماشای مدال های بوکر، قاب شده بر روی دیوار شده بود.
کسی حوصله ی حرف زدن نداشت، و همه در افکار بی پایانشان غوطه می خوردند. اولین نفر که به حرکت کردن از جای ثابتش رضایت داد، الیزابت بود. به طرف دوست دیرینه اش رفت و بدون این که چیزی به او بگوید،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.