- ارسالیها
- 94
- پسندها
- 740
- امتیازها
- 3,713
- مدالها
- 6
- نویسنده موضوع
- #91
سری تکان دادم، نگاهم را از او گرفتم به مهرنوش دادم اما او را مخاطب قرار دادم.
- ممنون.
- نمیگم دیر کردی چون میدونم همین که اومدی هم کافیه.
دوباره نگاهم را به او دادم و گفتم:
- کی صدام کردی و نیومدم؟
تا خواست حرفی بزند، ابرو بالا انداختم و سرزنشگر و پر از طعنه گفتم:
- بالاخره تو مادرمی!
دست مهرنوش را گرفتم و به سمت مبل رفتیم که با دیدن پدرم کنار شومینهی شیشهای بزرگ لبخندی زدم و به سمتش رفتم. نگاهش که به من افتاد لبخندی زد و دستش را به سمتم دراز کرد، دستش را به گرمی فشردم و روبهرویش روی مبل تک نفره نشستم. نگاهم را از تیشرت ساده طوسی و شلوار راحتی همرنگش گرفتم و به چشمهای خاکستریاش دوختم.
- چه خبر جناب فروزان؟
لبخندی زد و خم شد و تختهی مقابلش را باز کرد و گفت:
- با یه...
- ممنون.
- نمیگم دیر کردی چون میدونم همین که اومدی هم کافیه.
دوباره نگاهم را به او دادم و گفتم:
- کی صدام کردی و نیومدم؟
تا خواست حرفی بزند، ابرو بالا انداختم و سرزنشگر و پر از طعنه گفتم:
- بالاخره تو مادرمی!
دست مهرنوش را گرفتم و به سمت مبل رفتیم که با دیدن پدرم کنار شومینهی شیشهای بزرگ لبخندی زدم و به سمتش رفتم. نگاهش که به من افتاد لبخندی زد و دستش را به سمتم دراز کرد، دستش را به گرمی فشردم و روبهرویش روی مبل تک نفره نشستم. نگاهم را از تیشرت ساده طوسی و شلوار راحتی همرنگش گرفتم و به چشمهای خاکستریاش دوختم.
- چه خبر جناب فروزان؟
لبخندی زد و خم شد و تختهی مقابلش را باز کرد و گفت:
- با یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.