- تاریخ ثبتنام
- 22/7/21
- ارسالیها
- 596
- پسندها
- 6,154
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 16
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #191
با منمن پشت هم سعی داشت خودش رو از مهلکه نجات بده، دستهاش میلرزید و صدای نفسهاش پشت هم بالا میاومد.
مهرداد: ب... بخدا آقا... با زور بردنم، من تقصیری نداشتم، اصلاً باور کنین نشد چیزی بگم، یهو آرش سر رسید...!
نگاهش روی زمین دوید، ازم فرار میکرد اما توی صداش التماس موج میزد.
دستم رو بالا آوردم، انگشتهام دور اسلحه محکمتر شد. چشمهام رو ریز کردم، دندونهام رو روی هم فشار دادم.
صدایم سرد بود، سنگین، مثل لبهی یه تیغ برنده:
- میدونی که تو کار من، اولین اشتباه... آخرین اشتباه اون شخصه!
همون لحظه، ماشه رو کشیدم. بدون معطلی. اجازهی هیچ حرف دیگهای رو بهش ندادم. یعنی اسلحه مهلتش نداد.
صدای شلیک تو اتاق پیچید و مثل صدای انفجار توی سینهم نشست. مهرداد با همون هیکل درشت، بیصدا نقش زمین...
مهرداد: ب... بخدا آقا... با زور بردنم، من تقصیری نداشتم، اصلاً باور کنین نشد چیزی بگم، یهو آرش سر رسید...!
نگاهش روی زمین دوید، ازم فرار میکرد اما توی صداش التماس موج میزد.
دستم رو بالا آوردم، انگشتهام دور اسلحه محکمتر شد. چشمهام رو ریز کردم، دندونهام رو روی هم فشار دادم.
صدایم سرد بود، سنگین، مثل لبهی یه تیغ برنده:
- میدونی که تو کار من، اولین اشتباه... آخرین اشتباه اون شخصه!
همون لحظه، ماشه رو کشیدم. بدون معطلی. اجازهی هیچ حرف دیگهای رو بهش ندادم. یعنی اسلحه مهلتش نداد.
صدای شلیک تو اتاق پیچید و مثل صدای انفجار توی سینهم نشست. مهرداد با همون هیکل درشت، بیصدا نقش زمین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.