نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان لحظه‌های پُر دردسر | سیده مریم حسینی کاربر انجمن یک رمان

miss_marynovel

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
546
پسندها
5,638
امتیازها
21,773
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #171
می‌دونم خیلی زیاده روی کردم اما واقعا حالم بده خیلی ترسیدم و هنوز قلبم تند می‌زنه.
قبل بیرون رفتنشون رو به نسلیحان گفتم:
- برام یه لیوان بزرگ آب به همراه شکلات کاکائویی بیار.
بعد رو به سهیل گفتم:
- تو هم بمون کارت دارم.
احمد که از کارهام سر درنمیاورد اما چیزی هم نگفت و همراه عباس بیرون رفت.
فریسیماه قبل از خروجش نگاه اجمالی به اتاق کرد و بعد رفت.
صد در صد دوربینی چیزی گذاشته؛ یهو یاد حرف‌های غروبی خودم و آذرخش افتادم اگه چیزی فهمیده باشه چی؟
باید چیکار کنیم؟ وای خدا!
عصبی دستی لای موهام کشیدم و روی زمین پخش شدم.
سهیل کنارم روی زمین نشست و دستش رو روی شونه‌م گذاشت.
سهیل: خوبین خانم؟
- سهیل خواهشا انقدر نگو خانم خانم خسته شدم.
- چشم.
پوف کلافه‌ای کشیدم و رو بهش گفتم:
- گوشیت رو بده!
اول یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *sahere

miss_marynovel

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
546
پسندها
5,638
امتیازها
21,773
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #172
دست روی زمین گذاشتم و آروم بلند شدم، سهیل هم با دیدن سرپا شدن من متقابلا بلند شد و مقابلم وایساد و سوالی نگاهم کرد.
- اینارو بردار بذار توی یه پلاستیک و ماشین هم روشن کن من الان میام.
سهیل: کجا بریم؟!
- یه جا می‌خوام برم دیگه نکنه فکر کردی توی این اتاق می‌مونم والا!
دیدم هنوز مثل این مونگل‌ها وایساده نگاهم می‌کنه که گفتم:
- اَه می‌رم خونه خودمون.
- فکر نمی‌کنین این موقعه شب خوب نیست.
یه کم نگاهش کردم اما دیدم این پررو تر
از این حرفاست، بازوش رو گرفتم و تا نزدیک در اتاق کشیدم و با حرص گفتم:
- برو چیزی که گفتم و انجام بده.
یه نگاه خشمگین هم بهش انداختم، پاهام رو روی زمین کوبیدم و سمت سرویس بهداشتی رفتم تا صورت اشکی و چسبونکم رو بشورم.
بعد یکم نرم کننده به صورتم زدم و بافت صورتی‌م رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *sahere

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا