متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پیش از آنکه جهان محو شود | فائزه میردادیان نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Łacrîmosã
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 1,083
  • کاربران تگ شده هیچ

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
نام رمان :
پیش از آنکه جهان محو شود
نام نویسنده:
فائزه میردادیان
ژانر رمان:
#تراژدی #فانتزی #عاشقانه
کد رمان: ۴۵۳۴
ناظر: ❁S.NAJM SARABAHAR.NAJM

خلاصه:
«خط بین علم و جادو به طرز وهم‌انگیزی نازک است همانقدر که ریسمان مابین عشق و جنون!»
در این دنیای پر رمز و راز، در نقطه‌ای نامعلوم سرزمینی قرار گرفته است که روی هیچ نقشه‌ای مشخص نیست. شاید در گوشه‌ای از دارالمجانین فردی باشد که لنگری به آن سوی سرزمین است.
او درمان نمی‌کند!
زمان آن رسیده به خودت آسیب بزنی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
دیباچه:
آن‌گاه که پرنده شومِ شب از سرزمین ظلمت در انزوای درختانِ خونین و مسکوت اوج می‌گیرد.
خوابِ آرامِ هزاران مرده را می‌آزارد...آن‌ها خواب‌زده‌های بی‌قرارند. مردگان!
مردگانی که از گورهای نمور و دیجور خود برخاستند تا به سوی ابدیتی ماندگار روند.
پرنده‌ای از جنس ظلمت خبر می‌آورد:
- بیدار شوید تا در سکویی برتر سرزمینی واحد بنا کنیم.
موجودات پنهان و جادویی سرزمین، مرثیه می‌خوانند.
ما نسل جدیدی هستیم که برمی‌خیزیم؛
با آتشی درون چشمانمان
از هیچ چیز بیم نخواهیم داشت؛ چرا که قبلاً مرده‌ایم.
اما؛ همیشه در گوشه‌ای از این جهانِ خاکستری چیزی برای ترس وجود دارد! شاید تاریکی و سایه‌های زوال...شاید جادو و علم...یا حتی عشق!
این داستانِ لنگری است که هر کس که بخواهد از او بگذرد جانش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4
فصل اول
«خط به خط این داستان با خون هزاران بیمار خاص نوشته شده
که دنیا را همانگونه که وجود دارد، می‌بینند.»

مه انبوهی در آسمان بارانی فرانسه متراکم شده بود. گویا امروز، این آسمان می‌خواست شروعی باشد برای چرخ زمان!
از بلندای ایوان بنفشه‌ها به خیابانِ منترگوی چشم دوخته‌ام و می‌توانم پژواکِ نفس‌های رهگذرانی را بشنوم که سر به سر افسرده‌اند. اگر من، آن منِ سابق بود کارت‌های مطب را در این هوای دوگانه و نمناک به دست این جمعیت پژمرده می‌رساند تا کمکی باشد برای مردم؛ اما نه...حال یکی باید خودِ من را از این مسلخگاه غبار نجات دهد!
روی فرشِ مخملی و زنجبیلی رنگ گام برمی‌دارم تا به گرامافونِ نقره‌گون برسم. آهنگی از لوچیانو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #5
پست قبل رو بخونید خوشگلا چند تا خط بهش اضافه شده^^

غروب آغاز می‌شود و روز بر روی دستانِ لنگرگاه سرزمین جان می‌دهد. آن رزِ سرخ
پاورچین‌پاورچین از لابه‌لای درختانِ سرو به سرزمین رخنه کرد. غروب در این‌سوی حصار به مثال یک گل رزِ نوشکفته بود؛ گل رزی که قرار بود برای همیشه پژمرده شود!
نیکیتو موهای مشکی‌اش را به دست نسیم مهاجر داده بود و مدام جمله‌ای که امروز کَترین به او گفته بود را تکرار می‌کرد.
- چیزهای کوچک همیشه خیلی بزرگترند!
آری! همین‌گونه بود؛ چیزی به مثالِ فدا کردنِ قلب یک معشوقه.
صداهای دوردست به طرزی خفیف، به پیشگامِ آن اِلفِ از همه جا بی‌خبر می‌آمد. شاید پریانِ آن سوی دشت‌ها خواب‌ِ یک کابوس شوم را می‌دیدند.
هوا مه‌آلود بود همچون سرزمین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #6
مرزی درخشان در آن فضای مه‌آلود، در هزارتویِ انبوهِ شفق‌های ارغوانی وجود دارد...مرزی که تنها شبانگاه می‌توان از آن گذر کرد؛ ولی حال دروازه‌ای به لنگرگاه اشتباه برای شاه جدید سرزمین گشوده شده!
نیکیتو در برابر نسیمِ زمهریرِ سپیده‌دم ایستاده بود و به درِ زرینِ محفل نگاه می‌کرد؛ دستانش در جستجوی دستگیره‌ای بلورآجین و اما پاهای لرزانش به دنبال راهی برای برگشت بود.
فردی همچون نسیم به دور او می‌چرخید و زمزمه‌هایش را در وجودش می‌ریخت:
- به یاد آور نیک! سکوی زرینِ آن‌سوی دروازه‌...تخت شاهی و به چنگ آوردن زمان را...در راهِ چیرگی بر سرزمین‌ها یا همه را فراموش کن و یا فراموش شو!
پژواک آن زمزمه‌ی ناشناس همانند تیغه‌ی شمشیر بُرنده بود و ذهنِ نیک را نرم‌نرمک می‌خراشید تا اینکه در دوگانگی سپیده‌دم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #7
روز، شب را به دیواره‌ی ناپیدای سرسرا آویخته بود. گذرگاهی در پیشاروی او وجود داشت؛ تهی، طویل و تیره...راه نیکیتو از این‌جا آغاز شد. از همین وادیِ سراب!
هر قدمِ او خوابِ فانوسک‌های سبز را می‌آشفت و نورشان را بر خاک می‌ریخت. جلوتر، کنارِ آن سرستونِ بلندبالا سایه‌ای درخشان در نسیمِ سردِ این گرداب می‌رقصید. نیک پاورچین‌پاورچین می‌رفت و به دنبال سایه بود.
دو قدم مانده به لمسِ ردای او...نسیم موجی زد، رگ‌های تپنده‌ی آسمان بیدار شدند و پژواکی غرش مانند خاکِ زیر پای نیک را لرزاند:
- اِلف فانی! به دنبالِ سرزمینِ زرینِ خدایان می‌گردی؟
نیک دستانش را که رگ بر آن برجسته شده بود در حریق لباسِ ابریشمین و سرخ خود برد‌ و همراه با سنگی که بیرون آورد لب زد:
- آری! به دنبالِ سکوی زرینم...من فرزند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #8

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا