- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
روز 13
یک روز بعد، دوباره پنج نفر شدیم. انگار یک خط بیپایان از دیوانهها بیرون صف کشیده شده که هربار یکیشان میرود، دیگری سریع و بدون مکث وارد اینجا میشود.
مانند آن کلوبهای به ظاهر خفن که یک احمق عینکآفتابی زده با لیست درازی جلوی درش ایستاده و هرفردی با چهرههای بینقص درحال التماس به او هستند تا اجازۀ ورودشان را بدهد؛ اما او تنها افراد زشت را انتخاب میکند.
بگذریم. به هرحال، حالا ما پنج نفریم، شاید هم چهار و نیم. بعداً توضیح میدهم.
امروز صبح در گروهمون، یک فرد جدید آمده است. یک دختر. اولها فکر میکردم که شاید در رنج سنی هفت-هشت سال باشد؛ اما از قضا معلوم شد دوازده سالش است. خیلی ریز و لاغر مردنی بود، برای همین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.