- تاریخ ثبتنام
- 4/9/20
- ارسالیها
- 5,146
- پسندها
- 155,364
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 30
سطح
43
- نویسنده موضوع
- #81
***
گاس با انگشتش اندکی یقهی لباسش را گشادتر کرد و روی دستهی صندلیاش ضرب گرفت. تند و تند پایش را به زمین میکوبید. میدانست باید آرام باشد اما سختترین کاری که میتوانست در آن لحظه انجام دهد همین یک کار بود. خواست کمی دیگر از قهوهای که روی میز جلویش بود را بنوشد اما متوجه شد که لیوان کاملاً خالی است. در واقع آخرین قطرات آن را چند دقیقهی پیش خورده بود.
اتاق خالی بود. غیر از یک دوربین روی میز که مانند لولهی اسلحهای به سمتش نشانه رفته بود چیز قابل توجهی در آنجا وجود نداشت. شاید همین هم باعث میشد استرس و نگرانیاش چند برابر شود.
در باز شد و دو مامور چاق و لاغر با پیراهن سفید و کرواتی سیاه رنگ وارد شدند. مرد چاق علاوه بر پیراهن و کروات، کتی خاکستری بر تن کرده بود که گاس به راحتی...
گاس با انگشتش اندکی یقهی لباسش را گشادتر کرد و روی دستهی صندلیاش ضرب گرفت. تند و تند پایش را به زمین میکوبید. میدانست باید آرام باشد اما سختترین کاری که میتوانست در آن لحظه انجام دهد همین یک کار بود. خواست کمی دیگر از قهوهای که روی میز جلویش بود را بنوشد اما متوجه شد که لیوان کاملاً خالی است. در واقع آخرین قطرات آن را چند دقیقهی پیش خورده بود.
اتاق خالی بود. غیر از یک دوربین روی میز که مانند لولهی اسلحهای به سمتش نشانه رفته بود چیز قابل توجهی در آنجا وجود نداشت. شاید همین هم باعث میشد استرس و نگرانیاش چند برابر شود.
در باز شد و دو مامور چاق و لاغر با پیراهن سفید و کرواتی سیاه رنگ وارد شدند. مرد چاق علاوه بر پیراهن و کروات، کتی خاکستری بر تن کرده بود که گاس به راحتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.