- ارسالیها
- 1,515
- پسندها
- 16,386
- امتیازها
- 39,073
- مدالها
- 39
- نویسنده موضوع
- #11
برای لحظهای از جا پرید. صدای بوق، مانند همیشه آرامآرام تحلیل رفت. باورش نمیشد که پیغامی برایش داشتند. عجیبتر از برقراری ارتباط در قعرِ ناامیدی، آن بود که چطور وقتی در حالِ بررسی او و چیزهایی که همراهش داشت بودند، متوجهی وجود شنود نشده بودند. آنها نیروی دست چپش را کاملاً متوقف کرده بودند و همین نشان میداد در بیهوشی معاینههایی رویش صورت گرفته. اما چطور بود که به وجودِ شنود پی نبرده بودند؟! این مسئله شاید امیدوارکننده بود، شاید نیز تلهای دیگر...با شگردی دیگر! بیشتر فکر کرد. همانطور که از رفتارِ معمولی آنتونی برنمیآمد که مطلع است یک پلیس به منطقه نفوذ کرده، نمیشد از رفتارِ عادی این مرد نیز چیزی را استنباط کرد.
نفسش را در ریه حبس کرد. منتظر بود تا صدای بوق که آهستهتر شده بود،...
نفسش را در ریه حبس کرد. منتظر بود تا صدای بوق که آهستهتر شده بود،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.