• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ هفت هزار و ششصد قدم تا تو | ژیلا.ح نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,458
پسندها
65,410
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
هفت هزار و ششصد قدم تا تو
نام نویسنده:
ژیلا.ح
ژانر رمان:
#اجتماعی #عاشقانه
کد رمان:5173
ناظر: Ghasedak. Ghasedak.


خلاصه:
طاها بهرامی مردیست در آستانه ی سی سالگی که مدیریت هتلی را بر عهده دارد. این هتل خوش رنگ و لعاب و چند ستاره، درون خودش راز بزرگی دارد. آدم هایی که می آیند و می روند، بر خلاف ظاهر موجهشان آنقدر ها هم عادی نیستند.
شاید دور زدن قانون برای طاها سخت نباشد؛ اما ناخواسته دچار قانون هایی می شود که رَب و رُب‌اش مربوط به دل ادم می شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

AMIIRALI

مدیر بازنشسته‌ کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
28/5/20
ارسالی‌ها
1,371
پسندها
11,901
امتیازها
53,073
مدال‌ها
18
سطح
29
 
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,458
پسندها
65,410
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه :

همیشه همه چیز آن طور که حساب و کتابش را کردیم نمی شود. گاهی با جوهر حساب و کتابت تنها یک قدم تا رسیدن فاصله داری؛ اما درست در همان قدم آخر، می فهمی که هنوز هفت هزار و ششصد قدم دیگر لازم است تا برسی. وقتی به انتهای مسیر نگاه می‌کنی و چهره اش را می‌بینی دلت گرم می‌شود، کفش های آهنی ات را پا می‌زنی و راه می‌افتی تا هفت هزار و ششصد قدم دیگر را طی کنی. در هر قدم تکه ای از جانت را جا می‌گذاری. نمی شود فهمید، اینکه تا آخر راه تاب می آوری یا نه...


***
«جهان پر دود گشت از دود جانم

چو بختم شد به تاریکی جهانم

جهان بر من همی گرید بدین سان

ازیرا امشب این برفست و باران

به آتشگاه می ماند درونم

به کوه برف می ماند برونم

بدین گونه تنم را مهر کردست

که نیمی سوخته نیمی فسردست

گمان بردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,458
پسندها
65,410
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
بخار غلیظی از لیوان چای‌اش بلند می‌شد. کتاب دستش را ورق زد. به آخرین صفحه رسیده بود. عادت داشت تند کتاب می‌خواند؛ اما همیشه به محض تمام کردن آن‌ها با حس غریبی که در قلبش لانه کرده بود، تنها می‌ماند. به جلد سورمه‌ای کتاب خیره شد. اگر مثل داستان جهان‌هایی موازی وجود داشت که با انتخاب‌هایش به وجود آمده بود، ممکن بود در یک زندگی معلم باشد، یک جا دکتر، یک‌جا هم احتمالا در هلال احمر کار می‌کرد. شاید هم فضانورد یا کاپیتان. دو چیز را خیلی دوست داشت، پرواز و سقوط. هر دوی آن ها برای باور کردن زندگی لازم هستند. مثل وقتی که در اوج پایین می‌روی، یا وقتی که فکر می‌کنی همه‌چیز تمام شده و با فرق سر زمین خورده‌ای، نیرویی بلندت کند، بغلت کند و تو را تا اوج بالا ببرد. بلند شد و کتاب را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,458
پسندها
65,410
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
- یکی از شوخی‌های مسخره‌ات که نیست؟ هرچند قیافت اینو نمی‌گه. ممکنه مشکل قلبی یا بیماری داشته باشه؟
مهران محتاطانه پشت سرش را نگاهی انداخت و با لحن آهسته‌ای که به سختی شنیده می شد گفت:
- به مرگ طبیعی نمرده. کشتنش طاها. فکرم هزار راه میره؛ ولی با اون همه نگهبان مطمئنم کار یه غریبه نیست.
نگاهش یک جا خشک شد. چشم‌های فندقی تیره‌اش درهم رفتند.
- این اصلا خوب نیست. اصلا خوب نیست...چطور ممکنه؟ حداقل ده تا نگهبان سمت پارکینگه. مهران می دونی این حرفت واسم مثل جوکه؟ امکان نداره! قتل تو هتل من؟
- الان اینکه چطوری و چراش مهم نیست طاها، ما الان باید...
طاها نگذاشت حرفش را کامل کند. موهای خرمایی‌اش را تند با دست به هم ریخت. انگار می‌خواست حرصش را سر آن‌ها خالی کند. صاف در چشمان سبز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پیوست‌ها

  • hangin.gif
    hangin.gif
    4.1 کیلوبایت · بازدیدها 0
  • mg h40x40__0029.gif
    mg h40x40__0029.gif
    798 بایت · بازدیدها 0
آخرین ویرایش
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,458
پسندها
65,410
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
هنوز گوشی در دست‌هایش بود که چشمش به انعکاس روغن موتور ریخته در کف پارکینگ افتاد. بدون آن‌که توجه کسی را به خودش جلب کند، دوربین تلفنش را باز کرد. روی زمین نشست تا به ظاهر نگاهی به مرد نگون بخت بیندازد و در همان حال حالت سلفی را فعال و گوشی را بالای سرش گرفت. به آنی خون در رگ هایش یخ بست. قطره‌ی درشتی از عرق روی تیغه‌ی ستون فقراتش سر خورد و پایین آمد. مثل همیشه هوشمندانه بود. به عقل جن هم نمی‌رسید که سقف پارکینگی با طول دو مترو نیم را نگاه کند. دست های کشیده و پر از رگش را مشت کرد. آنقدر محکم که صدای قرچ به هم خوردن استخوان‌های دستش بلند شده بود. با لمس دکمه‌ی دایره‌ای سفید، از سقف عکس گرفت. دست‌هایش را به زانو گرفت و ایستاد. چهره اش بی‌حالت بود. مثل مجسمه‌ی سفالی که هنوز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,458
پسندها
65,410
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
قبل از آنکه چیزی بگویند، دست پیش را گرفت و گفت:
- خیلی ممنونم که سریع خودتون رو رسوندین. متأسفانه اتفاق خیلی بدی افتاده.
- شما باید مدیر هتل باشین درسته؟ می تونم کارت شناساییتون رو ببینم؟
کارت را از کیف پولش بیرون کشید و به مرد نسبتاً میانسال داد. یکی از مأمورانی که کنار جسد روی زمین نشسته بود رو به مافوقش گفت:
- قربان تموم کرده.
رو به طاها با جدیت و صدایی سرد پرسید:
- کی این اتفاق افتاده؟ یا بهتر بگم کی پیداش کردین؟
طاها آه حسرت باری کشید.
- یکی از نگهبانای پارکینگ نزدیک صبح پیداش کرده. متاسفانه من دور از محدوده بودم و دیر خبردار شدم.
مرد با نگاهی بی‌تفاوت جنازه را نگاه می‌کرد. انگار که پرونده‌ای را بخواهد ورق بزند. شاید آن‌قدر پرونده‌های جنایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,458
پسندها
65,410
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,458
پسندها
65,410
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,458
پسندها
65,410
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
24
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nyx

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا