- ارسالیها
- 135
- پسندها
- 670
- امتیازها
- 3,863
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #21
مطمئن بودم از خجالت صورتم سرخ شده.
- وای چقدر خوشگله لباس عروست ماهورا سلیقه تواه یا آقا دیاکو؟!
- دیاکو انتخاب کرد منم از مدلش خوشم اومد!
ماهک به هردوتامون نگاهی کرد و گفت:
- آقا دیاکو میدونه چی بهت میاد مطمئنم عین ماه میشی شب عروسی خواهری!
دیاکو نزدیکم بود نزدیکتر شد و دستشو رو انداخت دور گردنم و بوسهی گرمی روی گونههام نشوند و گفت:
- مگه میشه چیزی به خوشگل من نیاد؟
داری چیکار میکنی دیاکو! قلب من تحمل این همه محبت رو نداره. تو تمام این سالها بار تنهاییم بی مادریم بی مهری پدرم رو به دوش کشیدم که به کسی وابسته نشم حالا دیاکو زند میخواد با من چیکار کنه؟ قلبم و روحم رو عاشق خودش کنه؟
سرنوشت قراره با من و دیاکو چه بازی رو رقم بزنه.
سر میز شام بودیم؛ همه بودن به جز بابا، بابا بیشتر...
- وای چقدر خوشگله لباس عروست ماهورا سلیقه تواه یا آقا دیاکو؟!
- دیاکو انتخاب کرد منم از مدلش خوشم اومد!
ماهک به هردوتامون نگاهی کرد و گفت:
- آقا دیاکو میدونه چی بهت میاد مطمئنم عین ماه میشی شب عروسی خواهری!
دیاکو نزدیکم بود نزدیکتر شد و دستشو رو انداخت دور گردنم و بوسهی گرمی روی گونههام نشوند و گفت:
- مگه میشه چیزی به خوشگل من نیاد؟
داری چیکار میکنی دیاکو! قلب من تحمل این همه محبت رو نداره. تو تمام این سالها بار تنهاییم بی مادریم بی مهری پدرم رو به دوش کشیدم که به کسی وابسته نشم حالا دیاکو زند میخواد با من چیکار کنه؟ قلبم و روحم رو عاشق خودش کنه؟
سرنوشت قراره با من و دیاکو چه بازی رو رقم بزنه.
سر میز شام بودیم؛ همه بودن به جز بابا، بابا بیشتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش