متوسط مجموعه اشعار وجود متغیر | مریم اوریا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع maryam oorya
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 34
  • بازدیدها 2,467
  • کاربران تگ شده هیچ

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
48
پسندها
155
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
19
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
به نام تک خالق هستی

نام شعر:فریاد رَس

داد رَس نیست، فریاد مزن
خود به همراه دگران، دار مزن

داد رَس فریاد ها، تک او بود
عاشق رها کن که فرهاد، او بود

من بلند رفتم و بس خورم زمین
کس ندیدم، فقط او بود همین

گر چه از یادم برفتی، هر زمان
تو مرا آگاه ساختی، هر زمان

من که گشتم، پناه حکمتتت، زین سان گام
بسکه زیبا می‌نویسی، تقدیر را، زین سان گام

در حیرتم نگرفت قرار منو تو، در هم
کاش دیر موعود ظهورت بود، نزد من هم
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
48
پسندها
155
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
19
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
.
 
آخرین ویرایش

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
48
پسندها
155
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
19
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
به نام عشق هستی

نام شعر:صعبِ نور

عشق گر کلان بود
گر چه صف ساده بود


گر چه لب تیغ رود
م**س.ت و خزانبار رود


فرسخی راه رود
بی‌پر و بی‌بال رود


گوشه‌ای ساز زند
رقص کند داد زند


به سر سنگ زند
دل خود چنگ زند


کشتهِ معشوق شود
دلبر و دلداده شود
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
48
پسندها
155
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
19
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
به نام جان جانان

نام شعر: یلدا


گر شبی سرد و بی روح داری
دلِ پر مهر و محبت زنده داری

گر هندوانه و انار تو داری
لبی پر خنده و شادان داری

گهی خنده، گهی خاطره داری
تن و روح سلامت زنده داری

شبی بس سرد و دراز پیش داری
دگر غم مخور، یلدا تو داری

گرت یارو و آغوش گرم نداری
غصه نه، قصه بخوان یار تو داری

شب دراز است و تو همراهی نداری
گذر کن، که یزدان را تو داری
 

maryam oorya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/12/22
ارسالی‌ها
48
پسندها
155
امتیازها
523
مدال‌ها
3
سن
19
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
بسم الله الرحمن الرحیم

نام شعر: ناگه مجنون


گَرَت دیگری را عاشق شدم من
که او نبودم عشق و یار تنها شدم من

بفکری فرو برفتم و ندایی آمد:
من یارِ تو‌ام، عشقِ من آمد

عاشقا پیدا بِکردم، بَه چه زیبا است
مجنون، مهربان است و گیرا است

ولیکن غم گشته است، زِ چشمم
که او قرن ها شده است، عاشقِ من

مرا تا نزد خود داری نخواهی
غم و غمخوار و عشقِ گَهی، آری

گرت درِ قلب خود به رویم وا گذاری
دگر حال بد و خام نداری
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا