سلام.روز بخیر
دختر قصه مون با شوهر خاله اش که فک کنم پسرعموشم بود میرفت مهمونی(رابطشون فامیلی بود نه چیز خاصی درضمن از خالشم داشت جدا میشد) فک کنم اسم پسره هم ارمان بود
خلاصه تو یه مهونی درگیر میشه و میمیره.دخترهم فرار میکنه میاد خونه.برادر پسره هم طراح بود از خارج میاد.مراسم عزاداری که تموم میشه پلیس میاد سراغ دختره و مشخص میشه که خواستگارش که مدتی باهاش دوستم بوده زده شوهرخاله هرو کشته.بابای دختره عصبانی میشه و پرتش میکنه خونه پیرزنی که اشناشون بوده.پسر عموش که میخواد برگرده خارج میگه بیا عقدت کنم ببرمت.اینم قبول میکنه و بعدها میفهمه که این پسر از خیلی قبلتر دوسش داشته و ....خوشبخت میشن.
دختر قصه مون با شوهر خاله اش که فک کنم پسرعموشم بود میرفت مهمونی(رابطشون فامیلی بود نه چیز خاصی درضمن از خالشم داشت جدا میشد) فک کنم اسم پسره هم ارمان بود
خلاصه تو یه مهونی درگیر میشه و میمیره.دخترهم فرار میکنه میاد خونه.برادر پسره هم طراح بود از خارج میاد.مراسم عزاداری که تموم میشه پلیس میاد سراغ دختره و مشخص میشه که خواستگارش که مدتی باهاش دوستم بوده زده شوهرخاله هرو کشته.بابای دختره عصبانی میشه و پرتش میکنه خونه پیرزنی که اشناشون بوده.پسر عموش که میخواد برگرده خارج میگه بیا عقدت کنم ببرمت.اینم قبول میکنه و بعدها میفهمه که این پسر از خیلی قبلتر دوسش داشته و ....خوشبخت میشن.