سلام دوستان دنبال رمانی هستم که اسم دختره صنم بود وبرای درس خوندن وارد یه خونواده ای میشه و عاشق پسر اون خونواده که فکر کنم اسمش بردیا بود میشه اما اون پسره خودش نامزد داره وعاشق نامزدشه واسم نامزدشم بهشته بود اما بعدا بهشته تصادف میکنه وحافظشو از دست میده و با یه نفر دیگه ازدواج میکنه وبردیا با صنم ازدواج میکنه وبعدش داستان درباره بچه های اینا که بزرگ میشنم هست.
ممنون میشم اگه اسم نویسنده یا اسم رمانو میدونید بهم بگین.
سلام خداقوت دوستان یه رمان خوندم که اسم دختره مه یاس اما یاس صداش میزنن و شوهرمادرش می خواد اونو به یه مرد چهل ساله زن دار بده که توسط یه یحیی فرشادی نامی شب عقدش با خوردن یه دارویی فراری داده میشه چون همه فکر می کنن که مرد و بعد به یه شهر دیگه برده میشه و اونجا کار میکنه کسی میدونه اسمش چیه؟
سلام اسم دختره یادم نیست. خانوادهی خوبی داره. بعد عاشق یه بازیگره. بعدا میفهمه که با بازیگره فامیله و از بچگی قرار بوده باهم ازدواج کنن ولی روابط خونوادگی بهم میخوره. پدر پسره میاد خواستگاری و پسره هم که یکی دیگه رو دوست داشته با اون مخفیانه ازدواج میکنه و با این هم ازدواج میکنه. دختره میخواد جدا بشه پسره و خونواده ش نمیذارن. بعد زن مخفی پسره دختره رو میزنه و دختره فراموشی میگیره. دختره هم بازیگر میشه یه سریال بازی میکنه بعد میگه از سینما میام بیرون. پسرعمه شوهرش هم عاشق دختره میشه.
ممنون میشم اسمشو بگید. رمان قلم قوی داشت. دوست دارم باز بخونمش.
سلام یه رمانی بود قبلا خوندم ولی اسمش یادم نمیاد
دختره خانوادش میخاستن شوهرش بدن ولی دختره قبول نمیکنه بچه بودن تقریبا فراریش میدن یه خانواده ای پیداش میکنن وسط جاده میبرن بزرگش میکنن دختره فک کنم بختیاری بوده اسمشم آستاره بوده بعد اون خانواده جدیده اسمشو عوض میکنن یا چیز دیگ میزارن..
اگ میدونید بهم بگید خیلی وقته دنبالشم و پیداش نمیکنم..!
سلام یه رمانی بود قبلا خوندم ولی اسمش یادم نمیاد
دختره خانوادش میخاستن شوهرش بدن ولی دختره قبول نمیکنه بچه بودن تقریبا فراریش میدن یه خانواده ای پیداش میکنن وسط جاده میبرن بزرگش میکنن دختره فک کنم بختیاری بوده اسمشم آستاره بوده بعد اون خانواده جدیده اسمشو عوض میکنن یا چیز دیگ میزارن..
اگ میدونید بهم بگید خیلی وقته دنبالشم و پیداش نمیکنم..!
سلام دوستان
رمانی میخوام که اسمش رو نمیدونم
دختره فلجه و تا اونجایی که یادمه فکر کنم باباش سرایدار یه دکتر بوده... و این دختر شبا خواب یه پسر میبینه توی آتیش گرفتار شده و کمک میخواد و بعد پسره میاد جایی که دختره هس و بصورت اتفاقی همدیگه رو میبینن