رمانی که دختر عمو و پسر عمو به اجبار پدر بزرگ باهم از دواج میکنند و عکس های فتو شاپ به دست شوهر دختر میوفته که بخاطر اونا شوهر دختررو هرروز کتک میزنه و بعد میفهمه فتوشاپ بوده.
اونا فک میکنن زنش حاملس ولی بعدا میفهمن که لخته های خونی بوده.زن از شوهرش متنفر میشه ولی دوباره زندگیشون خوب میشه.
ممنون میگم اسمشو بگید
سلام من دنبال رمانیم هرچی میزارم انگار کسی نخونده
پلیسیه
از دوران دبیرستان دختره شروع میشه که باباش ورشکست میشه میرن خونه دوست باباش زندگی میکنن که یه پسر داره که خارج بوده میزنه دختره عاشق اون میشه و اینا پسره دوباره میره خارج و دختره فراموشش میکنه و میره پلیس میشه یه بار تو یه پرونده میفهمه پسر دوست باباش همه کاره باند قاچاقه(خود پسره وقتی فهمیده اینم تو این پرونده است یه جا محرمانه قرار گذاشت و گفت میخواد همکاری کنه)میره و این حبس ابد میخوره پرونده هم تموم میشه که دختره عاشق فرمانده پرونده شده و میاد خواستگاری و ازدواج میکنن
سلام دوستان
خلاصه رمان:یه دختر بود که مامانش سرطان داشت چند نوبت بخاطر نداشتن هزینه شیمی درمانیشو به تاخیر میندازن بابای دختره مرده بود و تمام ثروت خانواده پدری دختره به عمش رسیده بود و پدر دختره از قدیم با خواهرش سر ارث و میراث دعوا داشته . دختره برای اینکه بتونه مادرش رو شیمی درمانی کار بد کنه تن فروشی میکنه.فرداش که از خونه پسره میزنه بیرون زنگ میزنن بهش که مادرت مرده. دست تقدیر این دختر و اون پسره رو مقابل هم قرار میدن بعدش میفهمه دختره که پسری که بهش کار بد کرده پسر همون عمشه
توروخداا اگه اسم رمان رو میدونین بگین
سلام من چندین ساله دنبال این رمان میگردم..
ولی اسمش رو یادم نیست ماسفانه
.
. دو تا پسر دانشجو با هم صمیمی ان و خیلی دوستن. بعد یه روز تو راه دانشگاه یه خونه ای توجهشدن رو جلب میکنه. که توی اون خونه یه پیرمرد زندگی میکنه. این دو تا پسره وارد اون خونه میشن و با پیرمردا هم صحبت میکنن و زندگی اون پیرمرد مهربون به نظرشون خیلی جالب میاد. تصمیم میگیرن باز برگردن....انگار کارهای اون پیرمرد واسشون مرموزه..
تا همین جا یادمه
اسمهایی که خودم تو خاطرم هست:
رویای سبز
زندگی سبز
خوب من خیلی وقته دنبال این رمانم
یک دختره که روانی هست. بعد یک روانشناس پسر میشه دکترش. میبره دختره رو خونشون. تا حالا هیچکس نتونسته بود دختره رو خوب کنه. بعدش ادامش اتفاق میفته تهشم به هم میرسن.
اگه کسی خوندتش بگه.
با تشکر
سلام دنبال رمانی میگردم زیاد از یادم نیست فقط یادمه پسره طبقه بالایی خونه مادرش زندگیمیکرد و یه روز که مادر پسره نذری داشته دختره تو حیاط پشتی که اونجا پله به خونه پسره داره با خواهر زاده پسره بازی میکرده لطفا اگر کسی میدونه بهم بگه خیلی دنبالش گشتم
خوب من خیلی وقته دنبال این رمانم
یک دختره که روانی هست. بعد یک روانشناس پسر میشه دکترش. میبره دختره رو خونشون. تا حالا هیچکس نتونسته بود دختره رو خوب کنه. بعدش ادامش اتفاق میفته تهشم به هم میرسن.
اگه کسی خوندتش بگه.
راستی دوستان رمان من برای کسانی که تخیلی و جنایی دوست دارن عالی هست. یک سر به رمانم بزنید و لایکم کنید.
با تشکر