سلام
من دنبال رمانی که اولین رمانی بود که خوندم؛ اسم دختره ندا بود و عاشق استاد تکواندوش که اسمش احسان بود فکر کنم میشه که احسان مشکل روانی داشته و فقط برای اینکه اذیتش کنه بهش میگه دوستش داره و پسرعموی ندا فکر کنم بهراد یا بهزاد، عاشق ندا بود و خودش رو به در و دیوار میزنه تا عاشقششه، اما ندا حتی نگاهشم نمیکنه چ برسه عاشقشه!! روز عروسی ندا و احسان، احسان رو میدزدن و ندا به بهزاد جواب بله رو میده که مادرشوهرش اذیتشون میکنه و میگه یا تا یک ماه دیگه پسر باردار نباشه، طلاق باید بگیره!
این رمان خیلی قشنگ بود