متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Rozhan3121mi

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #4,591
یه رمان خوندم که دختره شب عروسیش شوهرش میزنش وبهش تهمت میزنه یه برادرشوهرداشته که فک کنممم اسمش ساشابوده وچش رنگی بوده که مشکل داشته بعدبهش پیشنهادمیده وازدواج میکنن یروزپسره سریه شرط دختره روبه یه مردهندی میده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

hana84

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #4,592
سلام من دنبال ی رمان میگردم خیلی وقت پیش خوندم چیز کمی فقط يادمه گفتم شاید کسی اينجا خونده باشدش

راجب ی دختره ک خیلی با درک و فهمه ی جورايي همیشه گره کار همه رو باز میکنه انقد با فهمه ک کسی رو حرفش نه نمياره داستان از پارت اول از جایی شروع ميشه ک قراره برای دوست همین دختر خواستگار بیاد و دوستش مث همیشه منتظره تا این دختره تو خواستگاريش پادرمياني کنه چون ار خواستگاره خوشش نمياد خلاصه وقتی دوستش داره از استرس میمیره یهو سروکله ناجیش ینی همین دختر با درکمون پیداش میشه و ميگ بدون من میخواستین دوستمو شوهر بدین خانواده خواستگارم میشوره میزاره البته با ادب جوری ک هیچکی نميتونه ی چی بگه بااین ک سنش کمه ولی بیشتر شبیه مادر دوستاشه تا دوستشون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

zariii_

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
36
پسندها
67
امتیازها
103
مدال‌ها
1
سن
21
  • #4,593
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Aidaaa

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #4,594
سلام. دنبال رمانی میگردم که دختره پدر و مادرش فوت شده بودن با پدر بزرگش زندگی میکرده که بعد جدا شده ازشون و بعد از مدت ها به خونه پدر بزرگش برمیگرده. یه عموی جوون داره به اسم فرهاد یا سیاوش که همه بهش میگن زنگوله پای تابوت. فکر کنم قبلا هم ازدواج ناموفق داشته دختره. متاسفانه اسم شخصیت داستان رو یادم نیست.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

mehrazar

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
134
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • #4,595
سلام می دونید اسم این رمان چیه؟
تو فکر بودم که یهو خودکارم از دستم افتاد زمین نگاهم افتاد رو استاد که با اخم غلیظی داشت نگام میکرد:
_خانوم کریمی حواستون به کلاس‌ هست؟؟
لطفا هواستونو جمع کنید وگرنه باید از کلاس برید بیرون...
صدای اشکان بلند شد: استاد چرا دعواش میکنین چون من امروز ازش خواستگاری کردم الان فکرش مشغوله...
ترسیده به استاد نگاه کردم خشمگین نگاشو دوخت به اشکان و داد زد:
- چه زری زدی مرتیکه؟
از زن من خواستگاری کردی؟؟...
کسی اینو میشناسه؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

ثانی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #4,596
در مورد دختری که توسط دایی یه پسر که خواهرش باهاش فرار کرده اشتباهی دزدیده میشه و به یه جزیره برده میشه و دایی فکر می‌کنه خواهرشه و عاشق هم میشن و فرار می‌کنه و دایی می‌فهمه که خواهرشه و میاد دنبالش
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Samieh1270

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
120
پسندها
192
امتیازها
668
مدال‌ها
2
  • #4,597
رمان ویدیا

یه رمان خوندم که دختره شب عروسیش شوهرش میزنش وبهش تهمت میزنه یه برادرشوهرداشته که فک کنممم اسمش ساشابوده وچش رنگی بوده که مشکل داشته بعدبهش پیشنهادمیده وازدواج میکنن یروزپسره سر یه شرط دختره روبه یه مردهندی میده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Samieh1270

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
120
پسندها
192
امتیازها
668
مدال‌ها
2
  • #4,598
میشه اسمشو پیدا کردی به منم بگی؟؟؟

سلام من دنبال ی رمان میگردم خیلی وقت پیش خوندم چیز کمی فقط يادمه گفتم شاید کسی اينجا خونده باشدش

راجب ی دختره ک خیلی با درک و فهمه ی جورايي همیشه گره کار همه رو باز میکنه انقد با فهمه ک کسی رو حرفش نه نمياره داستان از پارت اول از جایی شروع ميشه ک قراره برای دوست همین دختر خواستگار بیاد و دوستش مث همیشه منتظره تا این دختره تو خواستگاريش پادرمياني کنه چون ار خواستگاره خوشش نمياد خلاصه وقتی دوستش داره از استرس میمیره یهو سروکله ناجیش ینی همین دختر با درکمون پیداش میشه و ميگ بدون من میخواستین دوستمو شوهر بدین خانواده خواستگارم میشوره میزاره البته با ادب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Samieh1270

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
120
پسندها
192
امتیازها
668
مدال‌ها
2
  • #4,599
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

گل گندم

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
109
پسندها
192
امتیازها
618
مدال‌ها
2
  • #4,600
سلام
کسی این رمان رو یادشه
که یه دختره بوده که از زندگیش برای شوهرش حرف نمیزنه و شوهره فکرمیکنه زنش بهش نامردی کرده باهاش خیلی بد رفتاری میکنه
یه شب کتکش میزنه و روی ظرفای خورد شده پرتش میکنه چون دختره داسته با دوستشون توی اتاق راجع به کار حرف میزدن دهتره صدای پسره رو هم ضبط کرده
فک کنم اسم شخصیت پسر ارشاویر بود
فکرکنم رمان تاوان شکستم باشه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا