متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Anid banoo

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
10
امتیازها
33
  • #4,611
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

SkhMahsa

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
26
پسندها
58
امتیازها
90
مدال‌ها
2
  • #4,612
دوستان یه رمانی بود یه بار هم اینجا گفته شده بود..
دختر داستان میره شرکت پدر پسره که انتقام مادرشو بگیره که تو آتش سوزی مرده بود.
پسره هم میفهمه دختره داره انتقام میگیره ولی میدونه تو ورشکستگی پدر دختره دخالت داشته و عذاب وجدان میگیره..عاشق هم میشن و راز های پدر و مادراشون برملا میشه و اینا:)
 

mehrazar

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
134
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • #4,613
این رمان وجود نداره فقط برای جذب عضو برای کانال هاست وگرنه کلا داستان یه چیز دیگه ای هست
اه تف من چقدر دنبال این رمان گشتم *******
 

Mahdieh8013

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
9
امتیازها
3
  • #4,614
سلام پچه ها من دنبال یه رمانم که موضوعش در باره یه دختره بود که بعد سال ها توسط یکی که خودشو پسر داییش معرفی میکنه میفهمه که خانواده واقعیش کسای دیگه هستند و اونی که بزرگش کرده دایه اش هست و بعد با کمک همون پسر داییش دنبال مادرش میگرده اونم با کمک نشونه هایی که مادرش واسش گذاشته و مادره به خاطره دشمناش توی یک خونه باغ مخفی شده. اخر دخره مادر و پدر و برادرش رو پیدا میکنه اگه کسی اسمش رو میدونه لطفا بگه
 
آخرین ویرایش

Mahdieh8013

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
9
امتیازها
3
  • #4,615
سلام یه رمان رو چند سال پیش خوندم که اسمشو یادم نیست رمان در باره یه دختره بود که پدر و مادرشو توی تصادف از دست میده و پیش پدر بزرگش زندگی میکنه این دختر دانشجوی تاتره و پدر بزرگش میخواد که اون با پسر داییش که موسیقی خونده ازدواج کنه ولی اون راضی نمیشه تا اینکه باید برای اجرای یه تاتر از طرف دانشگاه به یه سفر برن شرط پدر بزرگش برای این سفر همراهی همون آقای نامزد یا پسر داییه
با پسر داییه حرف میزنه که همراهش نره ولی پسر داییه با دوستاش که استادای اون دخترن میره موقع برگشت تصادف میکنن و یه زن ومرد روستایی از اونا مراقبت میکنن واونا مجبور میشن به هم محرم شن بعد عاشق هم میشن با هم ازدواج میکنن
اسمش ترانه ات میشوم هست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

dtzh_gh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #4,616
سلام یه رمانی اسمش یادم نیس
چهارتا رفیق ان یکیشان اسمشان ویداس که سه تا داداش داره
بعد این سه تا رفیق های ویدا بنا به دلایلی با داداش های ویدا ازدواج مکنن داداش بزرگ حوانندس اسم اونیم که با این خواننده ازدواج مکنه ساراس
بعد از اخر داستان این سه تا زوج جدا میشه با فصل های جدا زندگی هرکدتمو جدا تعریف مکنه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

گل گندم

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
109
پسندها
192
امتیازها
618
مدال‌ها
2
  • #4,617
سلام پچه من دنبال یه رمانم که موضوعش در باره یه دختره بود که بعد سال ها توسط یکی که خودشو پسر داییش معرفی میکنه میفهمه که خانواده واقعیش کسای دیگه هستند و اونی که بزرگش کرده دایه اش هست و بعد با کمک همون پسر داییش دنبال مادرش میگرده اونم با کمک نشونه هایی که مادرش واسش گذاشته و مادره به خاطره دشمناش توی یک خونه باغ مخفیشده. اگه کسب اسمش رو میدونه لطفا بگه
این مرد امشب میمیرد نیست؟؟؟
 

Aidaaa

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #4,618
کسی نمیدونه اسم این رمان رو؟
سلام. دنبال رمانی میگردم که دختره پدر و مادرش فوت شده بودن با پدر بزرگش زندگی میکرده که بعد جدا شده ازشون و بعد از مدت ها به خونه پدر بزرگش برمیگرده. یه عموی جوون داره به اسم فرهاد یا سیاوش که همه بهش میگن زنگوله پای تابوت. فکر کنم قبلا هم ازدواج ناموفق داشته دختره. متاسفانه اسم شخصیت داستان رو یادم نیست.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

mahdisara

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
21
امتیازها
33
  • #4,619
سلام من دنبال رمانی هستم که دختر داستاندو مجبور میکنن که با پسر عمویی که تازه ار خارج برگشته ازدواج کنه ولی دختره خودشو گریم میکنه و قیافشو زشت میکنخ تا پسره ول کنه اما پسره میاد و ادا در میاره ک عاشق دختره شده ولی بعدش به دروغ میگ‌ک ازمایششون بهم نمیخوره و میزاره میره خارج پیش اونی ک دوسش داره....
اگ کسی اسم این رمانو میدونه بگه لدفن
 

Nim_sp

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
43
امتیازها
40
  • #4,620
سلام دوستان
دوستم دنبال این رمانه
اسم سه تا از شخصیت هاش رو میدونه : ناصر شاهرخ لوکان
رمان درباره ی دختریه که در کویت زندگی میکنه و وارد یه باند میشه که شاهرخ هم وارد همون باند میشه
(فک کنم دختره جاسوس باشه)
اخرشم میدونه که تو عروسیشون پلیس ها میریزن پسر رو با داداشش دستگیر میکنن بعد همه خونسرد میگفتن عیب نداره ازاد میشن و اینم میدونه که پسره یه زن داشته که زنه بهش نامردی کرده...
 
امضا : Nim_sp
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا