- ارسالیها
- 696
- پسندها
- 3,761
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #11
رانمارو ابروی زخمیاش را بالا داد و بدون نگاه به کیتو جوابش را داد:
- خفه شو توله روباه! تو از قبیله هیمورا نیستی که بخوای برای ما نگران باشی!
کیتو دندانهای سفیدش را روی هم فشرد. موهای کوتاهش به رنگ سفید برگشتند و گوشهای مخملینش ظاهر گشتند. دست خودش نبود. هر موقع که هیجانزده میشد به حالت نیمه روباه بودنش شیفت میداد. از روی صندلی پایین پرید و سمت رانمارو چرخید:
- تا جایی که میدونم من پسر بزرگ رئیس قبیلهام!
رانمارو پوزخندی زد و دستش را بالا آورد. نگاهی تحقیرآمیز به پسرک لاغراندام با آن چشمان نقرهای وحشی کرد. دستش به صورت مردانهاش کشید:
- تولهی یه زنیکه قاتل و نفوذی جزو قبیلهی ما نیس!
آکامه شرم و آزردگی را در چهرهی برادر کوچکش دید. به خودش آمد. شلوار سیاهش زیر فشار پنجههای...
- خفه شو توله روباه! تو از قبیله هیمورا نیستی که بخوای برای ما نگران باشی!
کیتو دندانهای سفیدش را روی هم فشرد. موهای کوتاهش به رنگ سفید برگشتند و گوشهای مخملینش ظاهر گشتند. دست خودش نبود. هر موقع که هیجانزده میشد به حالت نیمه روباه بودنش شیفت میداد. از روی صندلی پایین پرید و سمت رانمارو چرخید:
- تا جایی که میدونم من پسر بزرگ رئیس قبیلهام!
رانمارو پوزخندی زد و دستش را بالا آورد. نگاهی تحقیرآمیز به پسرک لاغراندام با آن چشمان نقرهای وحشی کرد. دستش به صورت مردانهاش کشید:
- تولهی یه زنیکه قاتل و نفوذی جزو قبیلهی ما نیس!
آکامه شرم و آزردگی را در چهرهی برادر کوچکش دید. به خودش آمد. شلوار سیاهش زیر فشار پنجههای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.