• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان خون کور: بال‌های سقوط | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 3 75.0%
  • خوب

    رای 1 25.0%
  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • افتضاح

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
468
پسندها
2,819
امتیازها
14,383
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #101
سرش را چرخاند و به ریجس که در حال دور شدن بود نگریست. اطمینان نداشت که فرشته به درخواست او توجهی‌ای بکند. به دنبال برادر کوچکش راه افتاد. ترجیح داد که دنبال ریجس به پایتخت بازگردد.
***
نیمه شب، قصر رد رز
میکایلا آرام چشمان دردآلودش را گشود. خاطرات مانند سیلابی دردناک به ذهنش ریختند. چشمان سبز دریده‌ی چیبا را به یاد آورد که با لبخندی درنده کمی چین خورده بود. لوله‌ی اسلحه‌ای که چیبا بدون شک سمت او نشانه رفته بود، قصد جانش را داشت. آن دختر روانی حاضر شد برای رسیدن به هدفش دست به هر کاری بزند و این شامل کشتن او و رد شدن از روی جسدش هم می‌شد.
میکایلا دستش را بالا آورد. هنوز می‌توانست بدنش را حس کند اما ضعفی کوچک در بدنش وجود داشت. دست روی شکم دردناکش نهاد. سه گلوله. چیبا سه گلوله‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
468
پسندها
2,819
امتیازها
14,383
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #102
غریزه‌اش درست می‌گفت. او از پس نگاهی تار یک مرد بلوند بالدار را دید که موازی با او در هوا درجا می‌زد. پس از آن اتفاقات دیگر به یاد نمی‌آورد. تی‌شرت سیاهش شسته و تا شده روی میز یافت. پیراهن را با احتیاط تنش نمود. زخم شکمش کمی تیر می‌کشید. لنگان خودش را درهای سفید و بلند اتاق رساند و آرام دستگیره معرق کاری شده به شکل پیچ و تاب‌های فلورال را فشرد. در به راحتی روی لولاهای روغن خورده‌اش چرخید.
پشت در دو مرد قد بلند و هیکلی به سرعت سمت او چرخیدند. میکایلا جا خورد و با دقت از سر تا پای آن دو مرد را اسکن نمود. مرد بلوند موهای طلایی بلند داشت که دم‌اسبی بسته بود و مرد دیگر موهای خاکستری لخت و بلند داشت که شانه‌ها تا پایین کمرش را پوشانده بود. سرشانه‌های لباس‌های بلند و قدیمیشان فلزی بود که نشان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
468
پسندها
2,819
امتیازها
14,383
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #103
میکایلا قدمی عقب نشست. نیزه‌های استخوانی به همان سرعتی که آمده بودند، بدون هیچ نشانه‌ای در هوا محو شدند. میکایلا با دیدن چهره‌ی جدی مرد دریافت که شوخی ندارد و ممکن است که او را با همان استخوان‌ها به سیخ بکشد. میکایلا بدون آنکه در را ببندد سمت تخت برگشت و آرام روی لبه‌ی آن نشست. با این وضع زخمی‌اش امکان فرار کردن نداشت. لب‌های خشکش را آرام لیسید.
حس می‌کرد که ذخایر جادویش رو به اتمام است. عطشش به خون انسان افزایش یافته بود. خارش دندان‌هایش شروع شده بود. پوفی کشید و سعی کرد که حواسش را از عطش خون به مسائل دیگر پرت کند. اخمی کرد. او در کجا بود؟ از جایش برخاست و لنگان و دردآلود سمت پنجره رفت. متوجه شد که آن مرد جلویش را نمی‌گیرد. البته دلیلی هم وجود نداشت. از پنجره به بیرون نگاهی انداخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
468
پسندها
2,819
امتیازها
14,383
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #104
آنها در یک رواق بزرگ بودند که ستون‌هایش باریک و طرحدارش تا به سقف ادامه داشت. سقف به شکل طاق‌های به هم تنیده بود. هنرمندان قصر روی سقف‌ها داستان‌های متعدد امپراطوری را با رنگ روغن به تصویر کشیده بودند. میکایلا سرش را پایین آورد و به جلویش نگریست. همه‌ی افراد برای آنها را را باز نموده بودند. میکایلا نگاه‌های خصمانه‌ی همه را روی خود حس می‌نمود.
او با آن لباس‌های مدرنش برای آن مکان بزرگ نامأنوس به نظر می‌رسید. همه برای آن دو نفر پشت سر او سرشان را با احترام خم می‌نمودند. بازتاب عبور آن سه نفر در مرمر سیاه رگه‌دار کف مشخص بود. میکایلا نفسی خشن کشید. زخم شکمش درد می‌کرد اما می‌توانست حس کند که در حال بهبودی آرام و پیوسته است. او تا به حال درعمرش آِن تعداد از همنوعانش را ندیده بود. به نوعی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
468
پسندها
2,819
امتیازها
14,383
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #105
دو مرد پشت سر میکایلا سمت سریر‌های خالی رفتند و بعد از احترام به پادشاه نشستند. میکایلا حس خزش عرق سرد را روی تیغه‌ی کمرش حس کرد. انگار که دقیقاً زیر چند نورافکن بزرگ ایستاده بود. پادشاه آرام چشمان آبی‌اش را گشود و سرش را از روی دستش بلند نمود.
پسرک لاغر را از نظر گذراند. نگاه آبی پسر لرزان و مردد بود. پادشاه آرام آب‌های سرخ مردانه‌اش را بر هم زد:
- تو کی هستی؟
پسر آب دهانش را قورت داد. صدایش کمی گرفته بود:
- میکایلا… دی آگوست فاوست.
ابروان طلایی پادشاه در هم فرو رفت. صدای بم و گیرای دیگری برخاست:
- چه دمپیر وقیحی! باورم نمی‌شه که یکی از خاندان پادشاه دست به قانون شکنی زده و همچین موجود ناپاکی رو به دنیا آورده!
ابروی راست میکایلا با تیکی عصبی پرید. رویش را سمت همان مرد مو طلایی کرد:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
468
پسندها
2,819
امتیازها
14,383
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #106
میکایلا از گرفتن انتقامش از هیمورا ایچیرو و آن به اصطلاح فرشته‌ی مرگ که از مأموران قبیله نیمه شیاطین بود، تردیدی نداشت. تنها می‌خواست یک بار دیگر هانا را ببیند و از او بپرسد که چرا در مورد هویتش دروغ گفته است؟! صدای پرابهت پادشاه او را از فکر هانا بیرون کشید:
- پس چهره‌ی اون فرشته رو دیدی و می‌دونی که چه قدرت‌هایی داره؟!
میکایلا سرش را به علامت نه تکان داد. حاضر بود برای کشتن آن فرشته تمام همکاری لازم را با پادشاه داشته باشد:
- من قیافه‌ی اون رو ندیدم چون یه نقاب روی صورتش داشت. قدش تقریباً ۱۶۸ سانتیمتر بود. از من یه مقدار کوتاه‌تر.
میکایلا با دست کنار چشمش را نشان داد تا تصور بهتری از اندازه‌ی قد او داشته باشند. دستانش را به یکی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا