- تاریخ ثبتنام
- 31/10/20
- ارسالیها
- 599
- پسندها
- 4,950
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #241
مکث و تعللم رو که دید، از زیر بغلم گرفت و بلندم کرد.
- متاسفانه باید بهت بگم که این مسیری که توش پا گذاشتی بیبازگشته. وارد شدنت با خودت بود، خروجت با من! تازه هنوز اول راهیم. اینها رو که پوشیدی باید برام برقصی و زنونه حرف بزنی. عجله نکن. میخوام واقعی به نظر برسه.
صورتم رو از تعفنی که تو وجود این به اصطلاح آدم بود توی هم کشیدم و ناخودآگاه گفتم:
- مریض!
نگران عکسالعملش بودم، اما اون خندید. یه خندهی شرور و کریه.
- همهی ما بیماریهای خودمون رو داریم. جز اینه؟ بپوش! کلاه گیس یادت نره.
نفس عمیقی کشیدم و در حالیکه خودم رو هزاران بار لعنت میکردم، لباس رو پوشیدم و کلاه گیس طلایی رو روی سر طاسم قرار دادم. به محض تموم شدن کارم، کنترلش رو از دست داد. من رو به طرف تختها...
- متاسفانه باید بهت بگم که این مسیری که توش پا گذاشتی بیبازگشته. وارد شدنت با خودت بود، خروجت با من! تازه هنوز اول راهیم. اینها رو که پوشیدی باید برام برقصی و زنونه حرف بزنی. عجله نکن. میخوام واقعی به نظر برسه.
صورتم رو از تعفنی که تو وجود این به اصطلاح آدم بود توی هم کشیدم و ناخودآگاه گفتم:
- مریض!
نگران عکسالعملش بودم، اما اون خندید. یه خندهی شرور و کریه.
- همهی ما بیماریهای خودمون رو داریم. جز اینه؟ بپوش! کلاه گیس یادت نره.
نفس عمیقی کشیدم و در حالیکه خودم رو هزاران بار لعنت میکردم، لباس رو پوشیدم و کلاه گیس طلایی رو روی سر طاسم قرار دادم. به محض تموم شدن کارم، کنترلش رو از دست داد. من رو به طرف تختها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.