- تاریخ ثبتنام
- 31/10/20
- ارسالیها
- 570
- پسندها
- 4,692
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #211
- بلند شو پسر جون، وقت هوا خوریه!
از خواب پریدم و پیرمرد دست گذاشت روی شونهام.
- آروم باش، چرا هراسونی؟ بلند شو روپوشت رو تنت کن. بدون یونیفرم نمیشه بری بیرون.
صورتم خیس عرق و احتمالا چشمهام زده بود بیرون. چهرهی ناآشناش گیجم میکرد و حرفهاش گیجتر. ریشهای سفید و نسبتا بلندی داشت، با چندتا لک و پیس روی گونههاش. پیشونیشم بلند بود و پر از چین و چروک. لبه تخت نشستم. نفس عمیقی کشیدم و روی صورتم دست کشیدم.
- چرا خودت یونیفرم تنت نیست؟
از سوالم تعجب کرد. فکر میکرد منم مثل بقیهام؟ قبل از اینکه چیزی بگه گفتم:
- چرا من باید لباس تنم کنم و تو نه؟
متوجه سوالم شد. تبسمی کرد و گفت:
- حتی گاوداری قواعد خودش رو داره. اینجا که زندونه!
نمیفهمیدم چی میگه. پوشیدن یونیفرم چه...
از خواب پریدم و پیرمرد دست گذاشت روی شونهام.
- آروم باش، چرا هراسونی؟ بلند شو روپوشت رو تنت کن. بدون یونیفرم نمیشه بری بیرون.
صورتم خیس عرق و احتمالا چشمهام زده بود بیرون. چهرهی ناآشناش گیجم میکرد و حرفهاش گیجتر. ریشهای سفید و نسبتا بلندی داشت، با چندتا لک و پیس روی گونههاش. پیشونیشم بلند بود و پر از چین و چروک. لبه تخت نشستم. نفس عمیقی کشیدم و روی صورتم دست کشیدم.
- چرا خودت یونیفرم تنت نیست؟
از سوالم تعجب کرد. فکر میکرد منم مثل بقیهام؟ قبل از اینکه چیزی بگه گفتم:
- چرا من باید لباس تنم کنم و تو نه؟
متوجه سوالم شد. تبسمی کرد و گفت:
- حتی گاوداری قواعد خودش رو داره. اینجا که زندونه!
نمیفهمیدم چی میگه. پوشیدن یونیفرم چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش