• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ماچه سگ | میم.شبان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع میم. شبان
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 182
  • بازدیدها 6,664
  • کاربران تگ شده هیچ

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #181
سیاوش دستگیره رو به طرفی کشید و درب کشویی بالکن با صدای قژ مانندی باز شد. بالکن نرده‌های فلزی بلندی داشت و بزرگتر از بالکن خونه‌ی تینا بود، با این تفاوت که از این ارتفاع شهر زیر پام نبود، بیشتر خودم زیر پای شهر بودم. نوشیدنی رو مزه کردم و صدای سیاوش رو شنیدم:
- ولی خودمونیم. خوب از فرصت استفاده کردی و تینا رو بُر زدی. از حق نگذریم دختر همه‌ چی تمومیه.

ته لیوان رو به شکل دورانی تکون دادم و محتویاتش شروع به چرخش کردن.
- دختر همه چی تموم از نظر تو چیه؟ فقط خوشگل باشه؟
لب‌هاش رو بهم فشار داد و گفت:
- نه، همه چیش خوب باشه. هیکل و قیافه خوب. اخلاق خوب. شرایط مالی خوب. سن و مدرک تحصیلی خوب. خلاصه همه چیش دیگه.
- مهرسا شاید همه این ویژگی‌ها رو نداشته باشه،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #182
- اما این دلیل نمیشه حسرت زندگی آدمای خوشبخت رو نخوری.
دقیق، زد وسط خال! بی‌کم و کاست حرف دلم رو گفت. من همیشه حسرت این رو می‌خوردم که چرا با احتمال فقط یه درصد باید اَد تو این موقعیت جغرافیایی به دنیا بیام. بعد که اوضاع مردم بقیه کشورهای خاورمیانه رو می‌دیدم، به خودم می‌گفتم نه، می‌تونست خیلی بدتر از اینم باشه! اما خب همیشه داغ حسرت یه زندگی نرمال و متمدنانه روی سینه‌ام می‌سوخت. دست سیاوش روی شونه‌ام نشست و گفت:
- نمی‌دونم چی باعث شده فکر کنی زندگیت تباه شده، اما تا حالا به این فکر کردی که میشه این سرزمین به دست من و تو و امثال ماها مثل همون کشورهایی بشه که حسرتش رو می‌خوری؟ که خودمون با دستای خودمون بسازیمش؟ یه کشور متمدن. فکر کن بدون ترس از احدی با این لیوان توی دستت بری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #183
نفس عمیقی کشیدم و پرسیدم:
- مهرسا چی؟ اون لب نمیزنه؟
با خودم گفتم ای کاش حداقل مهرسا اهلش باشه. باز دوتا دختر جنبه‌ی بهتری داشت!
- نه، اون دوست نداره. از این چیزا خوشش نمیاد.
خب چاره‌ای نبود. اینبار نفسم رو به بیرون فوت کردم و همراه هم به پذیرایی برگشتیم. من و تینا به طرف مبل‌های استیل حرکت کردیم. سیاوش بطری رو آورد و خواست لیوانم رو پر کنه، اما دستش رو پس زدم. متعجب از این بی‌میلی ناگهانی، دوباره خواست کارش رو تکرار کنه. لیوان رو به روی میز برگردوندم.
- من بسمه.
- چرت نگو بابا. بیار جلو پیکت رو.
- نمی‌خوام دیگه.
- جدی جنبه‌ات انقدر پایینه؟
پوزخند صدا داری زدم و سر تکون دادم.
- آره، تو فکر کن بی‌جنبه‌ام.
- پس چرا کشیدی کنار؟
- راحت باشین شما.
تینا گفت:
- بخور دیگه. تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : میم. شبان

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا