• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان ماچه سگ | میم.شبان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع میم. شبان
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 202
  • بازدیدها 7,236
  • کاربران تگ شده هیچ

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
به تحلیل‌های ترسناکش در مورد تابان توجهی نکردم. یه نگاه عاقل اندر سفیه حواله‌اش کردم و گفتم:
- آخه من چی دارم که بخوان خفتم کنن؟ ته تهش با پول لباسام میشه یا ساندویچ خرید. بعدشم، منو دست کم گرفتیا اخوی، من خفت نمیشم، خفت می‌کنم!
لبخند ژکوندی زد و گفت:
- جمله اولت قشنگ بود، بقیه‌‌اش نه! حالا بی‌خیال این حرفا. اومدم دنبالت باهم بریم پای دیگ حلیم.
- امشبم هیئته مگه؟
تأیید کرد و من مردد موندم. اگه نمی‌رفتم، محمدطاها دلخور میشد. اگه می‌رفتم، هم از درس‌هام عقب می‌افتادم و هم احتمالا حین شور دادن حلیم از بی‌خوابی بی‌هوش می‌شدم. ولی چه حال غریب و ناملموسی داشت بعد از دزدی دیگ حلیم امام حسین رو شور دادن! با سر ناخن گونه‌ام رو خاروندم و گفتم:
- دلم می‌خواد ها، ولی... .
هنوز جمله رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #62
اصلاً به خاطر همین سیم‌چین دستم بود و بند کتونی‌هام رو سفت بسته بودم. از لای در به کوچه سرک کشیدم و از رفتن مادرم و بقیه خاطر جمع شدم. بعد از همون گوشه حیاط، تو نقش گربه فرو رفتم و کاری رو انجام دادم که توش تبحر خاصی داشتم، یعنی بالا رفتن از دیوار! نردبونِ خیلی بلند که مخصوص دیوار‌های عمارت ساخته شده بود، مدت‌ها بود بالای پشت بوم انباری جا خوش کرده و خاک می‌خورد. نردبون رو از روی پشت بومِ نقره‌ای و ایزوگام شده انباری پایین آوردم و روی کف سنگی حیاط کشیدم. بیشتر حیاط پوشیده از قلوه سنگ‌های متوسط بود که باعث میشد دو پایه نردبون مکرر بخوره به سنگ‌ها و لق لق صدای بده. با مشقت نردبون رو به دیوار عمارت تکیه دادم. عرق پیشونیم رو با پشت دست پاک کردم و پایه‌های چوبیش رو تکون دادم تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #63
تلاشش برای ریتمیک کردن جمله‌، اونم با وجود صدای نه چندان ملایمش واقعا تحسین برانگیز بود، اما یه بیست ثانیه‌ای میشد که نگاهش جای جاده، من رو هدف گرفته بود. به دست فرمونش ایمان داشتم اما دلیل نمیشد قلبم تو سینه بندری نرقصه! به ویژه وقتی تو جاده باریک دو طرفه حرکت می‌کردیم.
- چرا مزخرف میگی؟ عروسی چی کشک چی؟ برو عامو، جای حاشیه سازی یه نگاه به جلوت بنداز.
- من رو که دیگه سیاه نکن عابد، می‌بینی که من خودم سیاهم!
اشاره‌اش به رنگ تیره پوستش بود. گفتم:
- بهت نارنگی میدم فقط ولمون کن!
- نَع!
- چی می‌خوای پس؟ موز می‌خوای؟ موز ندارم ولی نارنگی‌ها رو پوست بکن شاید توش موز داشته باشه.
چپ چپ نگاهم کرد و باعث شد به خنده بیفتم.
- خب پس چی؟ می‌خوای زنگ بزنم پارسا که زنگ بزنه غلام که بعد از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #64
به طرف مرتضی چرخیدم و گفتم:
- مخلص حاجی. لودگی چیه؟ دارم حال و احوال می‌کنم!
مثل همیشه روی یه زانو بالای مجلس و نزدیک به آقاجون نشسته و استکان کمر باریک چایی داخل نعلبکی جلوی پاش بود. دست چپش رو روی زانوی ستون شده‌اش گذاشته بود و طبق عادت دیرینه، تسبیح شاه مقصودش رو می‌گردوند. به آقاجون نگاه کردم و کمرم رو تا انتها خم کردم.
- سلام عرض شد آقاجون. دست‌بوس هستیم! ببخشید اول سلام نکردم.
پیرمرد کلاه از سر برداشته و کچلی وسط سرش بیشتر از هر وقت دیگه‌ای توی چشم بود. با اون ریش و موهای سپید، گرد پیری بیشتر از هر زمان دیگه‌ای روی چهره‌اش خودنمایی می‌کرد، با این وجود همچنان دلشاد و خنده رو بود.
- امان از تو! بیا بشین اینجا، بیا بشین.
با کف دست، به کنار خودش ضربه میزد. هیچوقت عادت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #65
- جانم عمو؟
پس از یه مکث طولانی و پر از حرف‌های ناگفته‌، به حرف اومد:
- کنکورت کِیه؟
- دو ماه دیگه
- تو این دوره و زمونه هیچکی از درس خوندن به جایی نمی‌رسه. دو سال وقتت رو هدر دادی، بسه دیگه! بچسب به یه کاری، یه هنری یاد بگیر که در آینده به دردت بخوره. الان پول تو کار آزاده.
خب منم اگه بدون تحصیلات عالیه فرمانده بسیج محل می‌شدم و ماهی فلان تومن حقوق می‌گرفتم، اینجوری درباره بی‌خود بودن درس و دانشگاه نظر می‌دادم!
- حیفه آقا مصطفی. این همه درس خونده وقت گذاشته بچه، حالا که می‌خواد به نتیجه برسه ول کنه؟ بده تو خونواده یه مهندس داشته باشیم‌؟
خاله طوبی بود که جواب عمو رو داد. عمو با خلق و خوی تنگ، دستی به ریش‌های بلند مشکیش کشید و گفت:
- مهندسای الانم دیدیم زن داداش. مهندس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #66
نیشخندی زدم و سیگار رو از دستش گرفتم. این لحظه از اون دست لحظه‌هایی بود که حتی اگه اعضای خانواده من رو تو این شرایط می‌دیدن، برام اهمیتی نداشت. تنها چیزی که لازم داشتم یکم آرامش بود. چند دقیقه دیگه‌ام تو سکوت سپری شد. مکان پر رفت و آمدی بود. عده‌ای از مردم به داخل امامزاده می‌رفتن و عده‌ای دیگه خارج می‌شدن. خیلی‌ها با خودشون مریض می‌آوردن تا شفا بگیرن. حالا چجوری؟ خدا عالم بود! نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
- هنوز کسی رو برای باز کردن صندوقچه پیدا نکردین؟
- نه، انگار واقعا طلسم شده لامصب. حالا اگه دنبال مواد و آبشنگولی بگردم کرور کرور ریخته تو کوچه و خیابون.
چشمم به خبر باز شدن صندوقچه خشک شده بود اما، شبی نبود که عذاب وجدان دزدی شکنجه‌‌ام نکنه. هر شب فکرهای مختلفی به سرم میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #67
- من یه فکری دارم.
زل زدم به چشم‌های کنجکاو احسان و ادامه دادم:
- بیا ایسگاش رو بگیریم!
احسان مثل خُل و چل‌ها نگاهم کرد.
- چی‌کار کنیم؟!
بهش حق می‌دادم اینقدر تعجب کنه. براش توضیح دادم:
- می‌خوام دستش بندازم. اگه زرنگ بازی در آورد و فهمید که فبها، می‌تونی باهاش دوست شی و تموم. اما اگه طعمه رو گرفت و افتاد تو تله، اون موقع من بردم و تو باید بی‌خیالش شی.
سر تکون داد و با لبخند گل و گشادی کف دست‌هاش رو بهم مالید.
- من عاشق این برنامه‌هام. پایه‌ که هیچ، چهارپایه‌ام. چهارپایه چیه، نردبونم! بزن بریم تو کارش.
تابان کنار بوته‌های گلِ باغچه‌ی دور و دراز داخل محوطه ایستاده بود و داشت از خودش عکس می‌گرفت. چقدرم اعتماد به نفس داشت! یکم که محوطه خلوت شد، از همونجا با صدای بلندی گفتم:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #68
نگاهم رو از چشم‌های منتظرش جدا کردم و با تمأنینه به سوی جمعیت روونه شدم. آخرین لحظه با لحن آرومی گفتم‌:
- برو دیرت نشه.
نمی‌دونم چرا نزدم تو دهنش که دیگه جرعت نکنه از تابان حرفی بزنه. حتی نمی‌دونم چرا تکلیفش رو روشن نکردم و نگفتم هر غلطی دلت می‌خواد بکن. مطمئن بودم احسان تلاشش رو می‌کنه و خودش رو به آب و آتیش میزنه، اما اینم می‌دونستم که طرف مقابلش تابانه. شناخته بودمش. سفت‌تر از این حرفها بود که با چهارتا جمله عشقولانه کلیشه‌ای از زبون جنس مخالف وا بده و با یکی مثل احسان دوست بشه. تابان سنگ بود و احساس میخ سمجی که در انتها کج میشد.
***
شب هنگام بود و قرص نصفه و نیمه‌ی ماه هر از چندگاهی زیر ابرها پنهون می‌شد. هوا رو به سردی بود و زین پس لباس‌های تابستونه کفاف نمی‌داد. منم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #69
حیرون و بهت زده از چشم‌هام کار کشیدم. دور و اطرافم همه تاریکی مطلق بود. شگفت زده با خودم زمزمه کردم:
- چی شد؟!
سرم رو که بالا گرفتم، آسمون نیلیِ شب و قسمتی از ساختمون رو توی یه چارچوب مستطیل شکل دیدم و بلافاصله یه بوی به شدت مشمئز کننده‌ و حال بهم زن تو مشامم پیچید. چرخ دنده‌های مغزم یکی یکی به کار افتادن و با این فکر که یه راست افتادم داخل سطل زباله، مثل فنر از جا پریدم. در حالی که فحش‌های جدید و نوآورانه‌ای از خودم اختراع می‌کردم، با شدت و به صورت هیستریک هر چی به بدنم چسبیده بود رو از لباسهام تمیز کردم. مور مور شده بودم. شلوارم نم گرفته و یه چیز لزجی به کف دستم چسبیده بود که اصلا دوست نداشتم بدونم چیه. باورم نمی‌شد. لعنت بهش! قضیه اصلا خنده دار نبود، برعکس خیلیم جدی بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
558
پسندها
4,373
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #70
- تایم بندی رو حال کردی؟ رأس پنج دقیقه. به این میگن خار مادر برنامه ریزی.
در حالیکه درسا هنوز حضور من رو اونم اینطور سر زده و ناگهانی نپذیرفته بود، نگاهی سرتاسری به اتاقش انداختم که کاملا حال و هوای دخترونه داشت. نور آباژور اتاقش به رنگ بنفش بود و سقف و دیوار‌ها همگی بنفش به نظر می‌رسید. حتی تخت صورتی اتاقش به رنگ بنفش ملایم در اومده بود. چندتا عروسک خرس و از این مدل خنزر پنزرا روی میز آرایشش به چشم می‌خورد.
-تو دیوونه‌‌ای عابد، از جونت سیر شدی. روانی چجوری اومدی این طرف؟ اصلا تو چرا انقدر بو گند میدی؟

دست از کند و کاو اتاقش کشیدم و نگاهش کردم. بلوز و شلوار راحتی به تن داشت و روی لبه پنجره خم شده بود و به بیرون سرک می‌کشید تا از نحوه اومدنم سر در بیاره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 1, مهمان: 0)

عقب
بالا